خلاصه:
فلینت لاکوود، مخترعی مبتکر و ناموفق، در جزیرهای کوچک زندگی میکند که اقتصادش بر پایه فروش ساردین است. او ماشین عجیب و غریبی میسازد که آب را به غذا تبدیل میکند و ابتدا به شادی ساکنین جزیره منتهی میشود. اما وقتی ماشین از کنترل خارج میشود، طوفانهای غذا به شکل عظیمی موجب نابودی میشوند. فلینت همراه دوستها و پشتیبانانش تلاش میکند ماشین را متوقف کند و جزیره را نجات بدهد. این سفر پر از لحظات خندهدار، عجیب و تأملبرانگیز است و درباره ظرفیت انسان برای تغییر و مسئولیتپذیری میگوید. در پس طنز و غذاهای غولآسا، داستانی از خلاقیت، پذیرش و بازسازی وجود دارد.