متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

طنز پاک کن جادویی/شِل سیلور استاین

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
پاک‌کن جادویی
اثر شِل سیلور استاین
ترجمه‌ی احمد پوری

در این کتاب که با طرح‌ها و تصاویر متعدد همراه است هفتاد و هشت قطعه شعر و نوشتار کوتاه طنز گونه وجود دارد.
.
.
.
اون باورش نمی‌شه
که این مداد
پاک کن جادویی داره
اون به من گفت: تو احمقی!
اون به من گفت: تو دروغگویی!
حتی می‌خواست این‌ها رو برام ثابت بکنه
خب چه می‌تونستم بکنم؟
پاکش کردم.

1629308900713.jpg
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
•ماجرای معمار سابق:

باید خانه‌ی جانسون را خراب می‌کردیم.
من بولدوزر آوردم، بیل مکانیکی آوردم، جرثقیل آوردم.
سقف‌ها را کندیم؛ دیوار‌ها را خراب کردیم.
جای بخاری را کوبیدیم؛ لوله‌ها را کندیم.
پنجره‌ها را خورد کردیم؛ زنگ‌ها را پاره کردیم.
شیروانی‌ها را در آوردیم؛ کف چوبی اتاق را اَرّه کردیم.
به زیرزمین که رسیدیم؛ تا آن را هم بکوبیم؛ یک نفر داد زد:
«هی! اینجا خانه‌ی جانسون نیست؛ خانه‌ی آن‌ها بغل دستی است»
شاید به این دلیل است؛ که دیگر معمار نیستم.

 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
•قوانین من:

اگر می‌خواهی با من ازدواج کنی این چیزها را باید انجام دهی.
باید یاد بگیری چطوری سوپ مرغ عالی درست کنی.
باید جوراب‌هایم را وصله کنی.
باید نازم را بکشی!
باید خوب یاد بگیری پُشتم را بخارانی.
باید کفش‌هایم را برق بیندازی.
وقتی من استراحت می‌کنم، حیاط را جارو کنی.
وقتی برف و تگرگ می‌آید، جلوی در را پارو کنی.
وقتی حرف می‌زنم ساکت باشی.
وقتی...هِی! کجا داری می‌روی؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
•مسئله‌ی «پای»:

اگر یک تکه‌ی دیگر از «پای» بخورم؛ می‌میرم.
اگر یک تکه از «پای» نخورم؛ می‌میرم.
حالا که قرار است بمیرم.
بهتره یک تکه بخورم بعد بمیرم.
هام...م...!
قورت...خداحافظ!
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
•دعای بچه‌ی خودخواه:

خداوندا، دعای قبل از خوابم را بپذیر!
به من سلامتی بده
و اگر خوابیدم و دیگر بلند نشدم، کاری کن که همه‌ی اسباب بازی‌هایم بشکند تا هیچ بچه‌ای نتواند با آن‌ها بازی کند.
آمین!
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
•در جستجوی سیندرلا:

از صبح تا غروب
از شهری به شهر دیگر
بدون ذره‌ای نشانی
دنبال یک پای ظریف و قشنگم
که اندازه‌ی این لنگه کفش بلورین باشد.
از صبح تا غروب
آن را پای هر دختری کرده‌ام.
هنوز هم آن شاهزاده را دوست دارم
اما از پایش نفرت دارم.
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
•بزرگسالان ممنوع:

ورود بزرگسالان ممنوع!
داریم بازی می‌کنیم
نمی خواهیم کسی به ما بگه
«این کارو بکن، اون کارو نکن، مواظب باش»
ورود بزرگسالان ممنوع!
ما کلوب تشکیل می‌دهیم.
قرارهای سری ما نمی‌خواهیم فاش بشه.
ورود بزرگسالان ممنوع!
می‌ریم بیرون پیتزا بخوریم
نه هیچکس! فقط من و دوستام
لطفاً بیرون!
راستی پول پیتزاها رو نگفتم
ورود بزرگسالان آزاد.
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
• هیپنوتیزم:

می‌خوای هیپنوتیزم بشی؟
تو چشام خیره شو عمیق!
حالا سرت گیج میره. داری کم‌کم به خواب عمیق میری.
حالا تحت قدرت منی!
خب حالا تا نیم ساعت حیاط را جارو کن.
کفشامو واکس بزن.
لباسامو بشور.
مشقامو بنویس. پُشتمو بخارون.
برام کیک بزرگی درست کن.
حالا یواش یواش چشماتو وا کن.
دیدی هیپنوتیزم شدن چه لذتی داره؟!
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #9
•ماهی نقره‌ای:

در دریاچه‌ی آبی وقتی ماهی می‌گرفتم
ماهی نقره‌ای زیبایی به قلاب افتاد
به من گفت: «مرا آزاد کن
تا آرزویت را برآورده کنم.
می خواهی شاه کشوری شوی؟
قصر پُر از طلا می خواهی؟»
گفتم: «باشه» بعد ولش کردم تو دریا
او شناکنان دور شد و به سادگیم خندید
و آرزوهایم را توی گوش دریا پچ‌پچ کرد.
امروز دوباره همان ماهی را گرفتم
آن ماهی زیبا و نقره ای را
باز هم به من قول داد اگر آزادش کنم... .
من به یکی از آرزوهایم رسیدم.
چقدر ماهی خوشمزه‌ای بود.
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,437
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
•سوال از گورخر:

از گورخر پرسیدم
آیا تو سیاه هستی با خط‌های سفید
یا که سفیدی با خط‌های سیاه؟
و گورخر از من پرسید
آیا تو خوبی با عادت‌های بد
یا بدی با عادت‌های خوب؟
آیا آرامی اما بعضی وقت‌ها شلوغ می‌کنی
یا شلوغی بعضی وقت‌ها آرام می‌شوی؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می‌شوی
یا غمگینی بعضی روزها شاد؟
آیا مرتبی بعضی روزها نامرتب
یا نامرتبی بعضی روزها مرتب؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.
دیگر هیچوقت از گورخری، درباره‌ی خط روی پوستش نخواهم پرسید.
 
آخرین ویرایش
امضا : سالخورده و گربه اش
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SHIRIN.SH

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا