غمگینه
پسری شش ساله که مادرش خرج پول مهدشو به زور درمیاره و یه دونه هویج میده بهش تا بخوره تو مهد اما همون هویج رو به طرزی تا اخرهفته اش نگه میداره چون از همون کوچیکی معنی درد و نداشتپ رو نیفهمه معنی بی پولی رو میفهمه
درد داره ایتا رو ببینیم و ساده ازشون رد بشیم.
غمگینه
پسری شش ساله که مادرش خرج پول مهدشو به زور درمیاره و یه دونه هویج میده بهش تا بخوره تو مهد اما همون هویج رو به طرزی تا اخرهفته اش نگه میداره چون از همون کوچیکی معنی درد و نداشتپ رو نیفهمه معنی بی پولی رو میفهمه
درد داره ایتا رو ببینیم و ساده ازشون رد بشیم.
غمگینه
داشتن پدری که ازت دوره و عموت از خونه بیرونتون کنه توی سرمای زمستون
نوزاد بیست روزه ای که توی بغل داری با دوتا دختر دیگت
بری به همون خونه های بدون فرش سرتو روی سنگ بزاری و بخوابی
غمگینه
توی زمستون و هوای سرد دخترت تو سرما یخ بزنه همون نوزاد بیسا روزه
بری خونه اموت درخواست یه دونه بخاری کنی
بخاری کنار گزاشته باشه ببینیش و بهت بگن ندارن
خیلی درد دارع بغض های بی پایان من
خواهرت از سردی این هوای زمستونی یخ بزنه