تیکا جونم خیلی بده دارم میمیرم درکت میکنم
وقتی میرفت اتقاق عمل میخدید باهاش قهر کردم سر یه چیز خیلی چرت قبل عملش اشک اجیمو در اوردم اگه بره منم میمیرم من اشک تمام زندگیمو واشه رفیق نامردم بار ها در اوردم
یه چیزایی خیلی غمگینه مثله... اون موقعی که دلت خیلی پره چشمهات شیشهای شده به دور برت نگاه میکنی ببینی که هست که سرت رو بذاری روشنش ولی باید سرت رو بذاری روشونه تنهاییت و خودت رو خالی کنی
یه چیزایی خیلی غمگینه...
مثل فکر کردن به مرگ عزیزی...
مثل شنیدن خبر احتمالی ازدواج کسی که دوسش داری...
مثل دیدن ظلم و سکوت در برابرش...
مثل شبی که فرداش قرار است در مکانی حاضر شوی که می خواهند تیر خلاصت را در آن بزنند...
مثل...