کودکان کار کودکان کار | روایت کودکان کار از طرح جدید بهزیستی

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 422
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
10/4/18
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,743
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
بـه نامـ خدا
نامـ : روایت کودکان کار از طرح جدید بهزیستی

"هنوز جمله «صغری» تمام نشده که صدای گریه در سالن می‌پیچد. صدای گریه‌اش از پشت میکروفن می‌آید، وقتی حرف از بهزیستی و ماجرای دستگیری‌اش در خیابان می‌زند."

به گزارش جی پلاس : روزنامه شهروند نوشت: او را چندی پیش در یکی از طرح‌های جمع‌آوری کودکان کار و خیابان گرفته و به بهزیستی برده‌اند و حالا در روز جهانی کودک او همراه با حنیفه و کبری و گل‌پری و یکی دو پسر کم سن و‌ سال دیگر، از تجربه‌شان می‌گویند؛ از زنان و مردانی که یونیفورم‌پوش، در یکی از روزهای تابستان، سرچهارراه سراغشان آمده و با زور، آنها را داخل خودرو کرده‌اند؛ مقصد بهزیستی بود.​
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
10/4/18
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,743
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2

' یکی‌یکی از راه می‌رسند، با مانتو و شال‌های رنگی و صورت‌های آفتاب سوخته. از میان آنهایی که برای شنیدن حرف‌هایش آمده‌اند، رد می‌شوند و به بالای سالن می‌رسند. جمعیت دانشجویی امام علی، بعدازظهر یکشنبه، آنها را در یکی از خانه‌های ایرانی جمع کرده و از روش جمع‌آوری این کودکان انتقاد می‌کند. آنها ایرانی، بلوچ و افغان هستند: «مادرم که آمد دنبالم گفتند خوش به حالت که می‌روی. آن‌جا با بچه‌ها، خوب رفتار نمی‌کنند، خیلی از بچه‌ها می‌خواهند فرار کنند. بهزیستی خوب نیست، بدتر از خانه است. مثل قفس است.» و ادامه می‌دهد: «من خیلی در زندگی سختی کشیدم.» اینها را صغری از پشت میکروفن می‌گوید و به گریه می‌افتد: «بعضی از بچه‌ها پدر و مادر نداشتند، همان جا باید می‌ماندند.» حنیفه ادامه می‌دهد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R_MāN'8

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
10/4/18
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,743
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3

«گل‌پری»، فقط ٨سالش است و مدام با روسری کج‌وکوله‌اش، ور می‌رود. لب‌هایش، چشم‌هایش و صورتش می‌خندد و گاه و بی‌گاه خودش را در آغوش اعضای جمعیت امام علی(ع) رها می‌کند. فارسی را خوب نمی‌داند. او را در یکی از همین طرح‌های جمع‌آوری کودکان از خیابان گرفته و به بهزیستی برده بودند.

کجا بودی که تو را گرفتند؟
شوش بودم که من را گرفتند، داشتم اسپند دود می‌کردم.
کی بود؟
یک‌سال پیش.
می‌دانی چه کسانی بودند که تو را با خودشان بردند؟
آره، بهزیستی. بعدش هم من را بردند بهزیستی.
بهزیستی را دوست داشتی؟
نه.
چرا؟ اذیت می‌شدی؟
نه ولی دوستش نداشتم. نمی‌دانم چرا.
کنارش «صغری» نشسته، دختری سبزه‌رو، خوش‌زبان و خوش‌چهره که فارسی را روان حرف می‌زند و وقتی از او می‌پرسم اهل کجا هستی،...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R_MāN'8
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا