همونایی که تک فرزندن و باباشون کلی ملک و املاک و کارخونه و... دارن و خیلی هم خوشگلن و ژذاب و جیگر و خلاصه همه چی تموم هستن و تو اول زندگی تو ویلای هزار متری زنگی میکنن :|
هیچ اصلا همچین چیزی رو نمیخوام که یه وقتی خدا نکرده همسر آیندهام چیزی شبیه رمانهای آبکی و بیمزه نویسندههای خز و خز نویس باشه! :/
بیاین هم خودمون هم نوشتههامون به دنیا برگردیم، خیال زندگی آدم رو رقم نمیزنه! :/
حداقل یه چیزی بنویسیم که از اینکه دیگران بخونن و خوششون بیاد تا حدی مطمئن باشیم و زمان پختگیمون دوباره بتونیم اونا رو بخونیم، گرچه که آدم به مرور زمان پخته میشه ولی قرار نیست همیشه هم خام باشه بالاخره باید از یه جایی استارتش بخوره :|
*حرفای آخرم فقط درد دلم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.