وقتی میپرسی چته میگم حالم خوب نیست ولی نمیدونم چمه نه اینکه واقعا ندونم؛
میدونم ولی از گفتنش شرمسارم!
از اینکه بگم بابت چی پشیمونم خجالت میکشم...
گاو بودنمو با ذکر مثال توضیح بدم یا خریت هامو تو رابطه باهاش واست ترسیم کنم؟
از خوردن ضربه سنگین بابت محبت هام بگم یا از اینکه هنوز باورم نشده که همه چیز تموم شد؟
بگم پند نگرفتم از این همه تجربه قبلی...
با چه رویی بگم هنوز آدم نشدم؟!
اینکه نمیدونم چمه یعنی دیگه خودمم خسته شدم از این دلیلای تکراری که حالمو میریزه به هم و اشکاش سرازیر میشه از چشمام...
یعنی خسته شدم دیگه بسه! یه قلب چقدر باید بگذره آخه تا بلاخره جنسش بشه سنگ!
نشکنه دیگه اینقدر....
Shabnm.8