مرسی که شرکت کردییه بار با بچه های مدرسه دور هم نشسته بودیم تو حیاط مدرسه؛حیاطم خیلی شلوغ بود داشتیم غیبت معلما رو میکردیم بعضی از بچه هام یه چیزایی میگفتن که اینجا نمیشه گفت یه دفعه دیدیم یکی از بچه ها برگشت طرفمون.نگو دانش آموز نبوده مدیرمون بود مانتوش سرمه ای همرنگ لباس ما بود خلاصه ما رو بردن دفتر از هممون تعهد گرفتن
میتونم از این خاطرت استفاده کنم الی؟ تو وبمخاطره قشنگ ؟!!! اووم نمی دونم بیشتر خنده دارن تا قشنگ ..
ولی این یکی رو خودم خیلیی دوسش دارم پارسال تولدم به استاد گیتار و اوازم گفتم که بیان یعنی دعوتشون کردم استاد اواز که درجا قبول کرد و گفت با خانومش میاد :) استاد گیتارم اول یکم نگام کرد بعد گفت عهه می خواستیم برای روشا تولد بگیریم که(دخترش !) منم گفتم خب پس هیچی دیگه خوش بگذره یکم هیچی نگفت بعد یهو وسط اهنگی که داشتم میزدم گفت ولی می شه یکاریش کرد تولد روشا رو یروز زودتر می گیریم میایم و این برام خیلی ارزشمند بود که استادم تولد دخترشو عوض کرد و اومدن کلی کل کل کردیم باهم دیگه زدیم خوندیم و می تونم بگم یکی بهترین تولدای عمرم بود
صاحب اختیاری جآنامیتونم از این خاطرت استفاده کنم الی؟ تو وبم
قدات شم پس الان میذارمصاحب اختیاری جآنا
من پارسال برای ریاضی 5شنبه ها کلاس که گذاشته بودن مدرسمون میرفتم یه معلمی بود بنام آقای سامغانی...
یک مسئله رو میخواست حل کنه ک به ماشین حساب نیاز پیدا کرد ما هم ک بچه مثبت اصلا ماشین حساب نداشتیم...
برا همین با گوشیش حساب کرد بعد ک کارش تموم شد می خواست بزاره روشو اونور کردو گوشیو گذاشت ولی افتاد پایین...
اونم یه نگاه به ما کرد ک عکس العملمون رو ببینه و یه نگاه به گوشیه بدبختش...
با تن صدایی ک قشنگ بغض معلوم بود میگفت عب نداره درست میشه مهم نیست اصلا...
.
.
.
سر کلاس همین بنده خدا نیم ساعت مونده بود ک بریم خونه چون چیزی زیادی نمیفهمیدیم با دوستم حوصلمون سر رفت...
دوستم من زود تر میرم بیرون تو 2 دقیقه دیگه بیا منم گفتم باشه خلاصه اون اجازه...
یعنی چی؟کجا؟به چه اسمش ثبت کنم عزیزم؟