متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار باحال...

  • نویسنده موضوع Moon._.star
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 498
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

مرسانا

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
401
پسندها
10,069
امتیازها
28,173
مدال‌ها
2
  • #11
زیرپای پسرداییم سوسمار انداختم چنان جیغی زد که من تو عمر16سالم نزده بودم
 

دیکتاتورs.yavarnia

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
682
پسندها
8,049
امتیازها
25,273
مدال‌ها
20
سن
21
  • #12
یه بار رفتیم حریم وحشت پارک ملت با مامانم باید تمام راهو پیاده میرفتیم...آقا آخراش بودیم صدا اره برقی اومد...مامانم منو ول کرد رفت منم خیلی خوجگل برگشتم سمت پسره که ضبط دستش بودو گفتم مقسی داداش فهمیدم اگه زلزله بیاد مامانم منو ول میکنه میره...پسره هم لبخند زد منم حرصم گرفت با پام زدم به ساقش و در رفتم...سینما هم بچه خوبیم.
 
امضا : دیکتاتورs.yavarnia

Nadiiia

رو به پیشرفت
سطح
11
 
ارسالی‌ها
142
پسندها
4,093
امتیازها
16,633
مدال‌ها
8
  • #13
رو سر اژدهای کشتی وایکینگا نشستم :/ واقعا تجربه هیجان انگیزی بود ولی اون پایین ملت خودشونو کشتن :/
 
امضا : Nadiiia

Narges_D

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,254
پسندها
20,499
امتیازها
48,373
مدال‌ها
23
  • #14
نه ازسینماخوشم نمیاد نه شهربازی چرته
 
امضا : Narges_D

ADONIS

رفیق جدید انجمن
سطح
10
 
ارسالی‌ها
75
پسندها
1,790
امتیازها
11,503
مدال‌ها
12
سن
21
  • #15
من اینکارو نکردم و اصلا باحال نیست ولی خنده داره
بچه بو.دم خاندانی رفته بودیم کوهستان پارک و سوار کشتی صبا شدیم
حالا من چون جا نبود جلوی پای بقیه ایستادم و هموم هم کنار دیواره کشتی
از همون اول حرکت که کند بود عموی من شروع کرد به التماس که ...خوردم نگه دارید
حالا مرد 32 ساله داره داد میزنه من 4 ساله از خنده دارم میمیرم
تازه من بعدش سوار پاندول فضایی شدم با مامانم (به زور چون راه نمیدن زیر یه سنی رو ولی چون قد بلند بودم سنم بیشتر دیده میشد رفتم)
 
امضا : ADONIS
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا