متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه پریدخت| حامد عسگری

  • نویسنده موضوع atiyeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 356
  • کاربران تگ شده هیچ

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
معرفی کتاب
«پری دخت» با زیرعنوان «مراسلات پاریس طهران» شامل نامه هایی است که به زبان و نثر قاجار نوشته شده اند و داستان های عاشقانه ای دارند. در این کتاب نامه هایی بین شخصی به نام سیدمحمود که در فرانسه درس طبابت می خواند و پریدخت که در تهران است رد و بدل می شود. در میان ۴۰ نامه خرده قصه هایی روایت می شود که قطعاً برای خوانندگان جالب خواهد بود.

بخشی از مقدمه: سید محمود و پریدخت ساکن طهران هستند. سید محمود را فرستاده ام پاریس برای تلمذ طبابت و پریدخت را چشم انتظارش گذاشتم. هر دو از دوری هم می سوزند و کلمه به کلمه ی این نامه ها راوی این سوختن است. در این فراق چندین ماهه، این نامه ها بین این دو نفر رد و بدل شده است و بعد هم هردویشان توی تاریخ این سرزمین گم شده اند.

امر خطیر عاشقی فقره ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : atiyeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Palang

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #2
96956
 
امضا : atiyeh

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
نامه ای عاشقانه از دختری در عهد قاجار

بسم المعطّرٌ الحبیب

تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده. زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده.
حی لایموت سرشاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه مشروطه‌چی چنان نارنج‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلک. دلمان این روزها به همین شیشهٔ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : atiyeh

atiyeh

مدیر بازنشسته
سطح
13
 
ارسالی‌ها
389
پسندها
2,951
امتیازها
14,573
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
تصدقت گردم. پریدخت شما را بمیرد که امسال سال عاشورا را در بلاد فرنگ بودید و نتوانستید بر سر و سینه بکوبید. الله وکیل کل یوم دهه اول از خاطرم نمی رفتید و در نظرم بودید. فوق النهایه اشک ریختم و غریب کربلا من را ببخشد اگر اشکم بر عزای مظلومیتش با اشک بر فراق شما ممزوج گشته باشد. شب هشتم وقتی در تعزیه سید یعقوب مشاهده کردم یکی دیگر از اولیاء خوانان جای شما علی اکبر می خواند از حال رفتم. مرحمتی خدا بیگم باجی کنارم بود طلا در آب انداختند به حال آمدم. ببینید فراقتان چه با دل پریدخت کرده که سکینه باجی متعلقه ی ادریس شمرخوان به حالم اشک ریخت و از هول حال من سپرده به ادریسش امسال سر حسین را نبرد که سید یعقوب گفته بگویید نیاید... سر حسین باید بریده شود.

به منزل برگشتیم تمام بدنم کبود بود از بس بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : atiyeh

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا