فال شب یلدا

عاشقانه کتاب عشق سالهای وبا|گابریل گارسیا مارکز

سالخورده و گربه اش

کاربر فعال
سطح
27
 
ارسالی‌ها
947
پسندها
19,438
امتیازها
42,073
مدال‌ها
36
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
[به نام ِ او]
کتاب عشق سالهای وبا یکی از عاشقانه های معروف جهان رمان است.
[خلاصه ِ ای]:
فلورنتینو، جوانی لاغر اندام و نحیف از خانواده ای متوسط است. او فرزند نامشروع مردی است که صاحب یک شرکت کشتیرانی است. او در کودکی پدرش را از دست داده است و با مادرش که مغازه ای خرازی دارد زندگی می کند. در جوانی در تلگرافخانه مشغول کار می شود و وقتی برای رساندن یک تلگراف به خانه ای وارد می شود، با دیدن دختر خانواده (فرمینا) عاشق او می شود. فرمینا که مادرش را در کودکی از دست داده است با پدرش زندگی می کند و….

در سال ۲۰۰۷ از روی این کتاب یک فیلم هم ساخته شده است. مارکز هرگز اجازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : سالخورده و گربه اش

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • #2
ادبیات آمریکای لاتین تنها در شرح آزادی خواهی و مبارزات مردم این منطقه خلاصه نمی‌شود. بسیاری از نوشته‌های نویسندگان بزرگ آمریکای لاتین رنگ و بوی عاشقانه دارد، عاشقانه‌هایی متفاوت از عاشقانه‌های اروپایی و با رنگ و بوی مخصوص کشورهای آمریکای لاتین. یکی از بزرگترین نویسندگان آمریکای لاتین گابریل گارسیا ماکز است. مارکز که با صدسال تنهایی در ذهن علاقه‌مندان به ادبیات ماندگار شده است، آثار بسیاری دارد که یکی از برجسته‌ترین آن‌ها عشق در زمان وبا است. عشق در زمان وبا یک داستان عاشقانه‌ی غمگین است که به عشق چون یک بیماری می‌پردازد.



عشق در زمان وبا اولین بار سال 1985 به زبان اسپانیایی منتشر شد. سه سال بعد بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • #3
قسمتی از این کتاب


آن وقت نام گورستان وبا عوض شد و آن را قبرستان گل سرخ نامیدند. بعد شهرداری که عقلش کم‌تر از عوام بود داد تمام بوته‌های گل سرخ را شبانه از ریشه در آوردند و روی سردر گورستان نوشتند :«قبرستان عمومی»

مرگ مادر بار دیگر فلورنتیو آریثا را به وسواس عادات خود افکند: اداره، ملاقات با عشاق همیشگی و بازی‌کردن دومینو در باشگاه تجارت. همان خواندن کتاب‌های عاشقانه و همان رفتن به قبرستان در روزهای یکشنبه. در آن یکنواختی داشت می‌پوسید؛ همان چیزی بود که آن قدر از آن وحشت داشت، چیزی که به هرحال نگذاشته بود متوجه گذر زمان بشود. یک روز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا