متون و دلنوشته‌ها سرزمین قلب یخی

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

اندوه این ظلمات
پایانی ندارد!
منِ شب زده
با خواب بیگانه ام!
تصّدُقت برای یکبار هم شده
شب بخیر بگو
نفس م تنگ شده؛
بگذار شب های تنهاییم
بخیر شود ...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

چه بی وقت می رسد
محبت هایی که روزی طالبش بودیم
درست وقتی قطارِ خواستن هایمان ایستگاه را ترک کرده است!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

تا به خودم آمدم
پاییز
از راه رسید
و گفتند : برگه ها بالا
نانوشته ها
ماند در دلم
از تو
از عشق
از انتظار . . .

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

دلم شکسته است...
و هرچه می گردم تکه هایش جور نمی شود!
مگر می شود؛
به یک عاشق...
وصله های ناجور چسباند؟؟؟

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

اینجـا زَمین اَست!
جايي كِه...
قِیمَت یِک عِـشق تا عِشق دیگر؛
یِک قَهر سادِه اَست...
هَمیــن...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

آدم‌ها می‌آیند
خودشان را نشان میدهند
اصرار می‌کنند برایِ اثبات بودنشان
و ماندنشان ...
اصرار می‌کنند که تو نیز باشی همراهشان
همان آدم‌ها وقتی که پذیرفتی بودنشان را
وقتی که باورشان کردی ،
به سادگی می‌روند
و تو می‌مانی و باوری که ...!

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

به غم باغبانی فکر میکنم
که با اندوه بر سر باغچه ی کوچکش نشسته است
و نمیداند چگونه به گل هایش
از آمدن پاییز بگوید که آن ها نمیرند...
این غم را منی که روزی
به دلم فهمانده ام تو دیگر نیستی خوب میدانم...

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

برای در خواب دیدنت
به کدام پهلو باید خوابید؟
کدام وِرد را باید خواند؟
چگونه باید بود
که از میانِ تمامِ نخواستنی‌ها
یک توِ دلخواه به خواب بیایی؟

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

فصلی بینِ تابستان و پاییز
وجود دارد
به اسمِ
"فصلِ آرزوهایِ نرسیده"
هرچقدر در تابستان دست هایت را برای رسیدنشان بلند میکنی و درنهایتِ تلاشهایِ بی شمارَت؛
بهشان نمیرسی.
در پاییز تاوانِ خاطره هایش را با درد پس میدهی.

 

[¦[☆ Atrin ☆]¦›]

خسته شدم از شرح احوالات خود
دلم یک نفر می خواهد
که مرا بلد باشد ...
که تا آمدم لب بگشایم ...
بر دهانم دست گذارد و بگوید :
چیزی نگو ... می دانم