متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها سرزمین قلب یخی

  • نویسنده موضوع ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2,507
  • بازدیدها 26,838
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,741
یکی هم نداریم زنگ بزنه
بگه کاری نداشتما فقط
خواستم صداتو بشنوم
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,742
گویے عشق در نرسیدن است ...!
تلخی اش هم
همین است ...نرسیدن ..!
دوری و تمامِ فاصله ها...
دیگری من را دوست دارد، من دیگرے را ...
من تو را دوست دارم، تو من را ...
اما نمے شود، همه چیز
محڪم مے ایستد ڪه نشود ..!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,743
می‌گفت برام حرف بزن،
صدات قشنگه
خنده‌ام می‌گرفت و می‌گفتم
کجاش قشنگه آخه!
می‌گفت تو نمی‌فهمی،
یه فرکانسی داره که هرکسی نمی‌شنوه...
می‌گفتم مثلن چه فرکانسی
سرشو میزاشت رو
شونه‌هام می‌گفت حرف بزن،
صدات پر از فرکانس آرامشِ...
تو بودی عاشقش نمی‌شدی...
❤️

‌ ‎
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,744
رو دوستت دارم رمز گذاشته بودیم مثلا جلو جمع وقتی نمیشد بگه دوسم داره
میگفت هوا چقدر گرمه ...
از این دیوونه بازیایی که هرکی به یه شکل تو رابطه اش با کسی که دوسش داره ،
داره ...


حتی خوب یادمه یه بار که برف میومدو باهاش قهر بودمو با فاصله از هم راه میرفتیم، وسطه خیابون داد زد گفت ای خدا خودت شاهدی میبینی که چقدر گرمه ....

کسایی که دور و برمون بودن با یه نگاه متعجب چند ثانیه ای نگامون کردن‌و بعدم رفتن ...
فقط من بودم که بهش گفتم منم گرمم هست ...
منظورمو فهمید و وسطه زمستون از سر عشق گرم شدیم ...
چند وقت بعد
به هردلیلی که بود چند وقتی دور افتادیم
انگار چشم خوردیم
انگار جدامون کردن ...
روز تولدم نمیدونم بچه ها آورده بودنش یا خودش اومده بود ...

اما تا اومدم شمع و فوت کنمو آرزو کنم ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,745
روزی در یک ساعت ؛
در خلوتی نگاهِ خودم ؛
می نشینم کنجی تنها ؛
زانوهایم را در آغوش می گیرم و با خود دردودل می کنم ؛
از خودم دردم را می پرسم و خودم را دل داری می کنم .
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,746
‍ وقتی از همه چی بریدی،
پناه ببر به کوهستان!
عظمت و سرسختی کوه بهت یاد می ده
که هنوز زوده برای تسلیم شدن!
تو می تونی به سرسختی یه کوه تلاش کنی
برای رسیدن به هدف هات، پس کوتاه نیا!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,747
‍ داستان آدمی که شنا بلد نیست و به اقیانوس زده را شنیدی؟
منم!
بی آن که به اطرافم نگاه کنم،
خودم را عاشقت کردم.
آن قدر عاشق که وقتی به خودم آمدم،
تو را فرسنگ ها دور دیدم و روح خودم را در تو!
حال،
چندین و چندسال است که می خواهم دل بکنم؛
اما،
هر چه قدر دست و پا می زنم‌،
بیشتر غرق عشقت می شوم...

╭─┅═ঊঈঊঈ═┅─

╰─┅═ঊঈঊঈ═┅─
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,748
شده تنهایی دستت را بگیرد و نازت را بکشد،
که کمتر غصه اش را بخوری؟!
برای من شده!
دست بر سرم گذاشت،
که دست از سرش بردارم!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,749
تو که رفتی صدای ناله هایم گوش تمام شهر را پر کرد و همه ی مردم "این نیز میگذرد" را زیر گوشم زمزمه خواندند...
اما زمزمه هایشان لافی بیش نبود...
میگذرد اما همراه با گذشتن ها تمایل و عمر ماهم برای این زندگی میگذرد...
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #1,750
شب‌ها...
من بودم و خیالت!
شاهدم ستاره‌های آسمان...
ماه گرفتار شده در دام شب‌های تنهایی‌ام!
چشمان منتظرم خیره بر کوچه‌ی عاشقانه‌هایمان!
و پنجره‌ی همیشه باز اتاقم!
اینها کافی نبود تا دوباره برگردی؟!
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] *Dina*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا