گویے عشق در نرسیدن است ...!
تلخی اش هم
همین است ...نرسیدن ..!
دوری و تمامِ فاصله ها...
دیگری من را دوست دارد، من دیگرے را ...
من تو را دوست دارم، تو من را ...
اما نمے شود، همه چیز
محڪم مے ایستد ڪه نشود ..!
میگفت برام حرف بزن،
صدات قشنگه
خندهام میگرفت و میگفتم
کجاش قشنگه آخه!
میگفت تو نمیفهمی،
یه فرکانسی داره که هرکسی نمیشنوه...
میگفتم مثلن چه فرکانسی
سرشو میزاشت رو
شونههام میگفت حرف بزن،
صدات پر از فرکانس آرامشِ...
تو بودی عاشقش نمیشدی...
❤️
رو دوستت دارم رمز گذاشته بودیم مثلا جلو جمع وقتی نمیشد بگه دوسم داره
میگفت هوا چقدر گرمه ...
از این دیوونه بازیایی که هرکی به یه شکل تو رابطه اش با کسی که دوسش داره ،
داره ...
حتی خوب یادمه یه بار که برف میومدو باهاش قهر بودمو با فاصله از هم راه میرفتیم، وسطه خیابون داد زد گفت ای خدا خودت شاهدی میبینی که چقدر گرمه ....
کسایی که دور و برمون بودن با یه نگاه متعجب چند ثانیه ای نگامون کردنو بعدم رفتن ...
فقط من بودم که بهش گفتم منم گرمم هست ...
منظورمو فهمید و وسطه زمستون از سر عشق گرم شدیم ...
چند وقت بعد
به هردلیلی که بود چند وقتی دور افتادیم
انگار چشم خوردیم
انگار جدامون کردن ...
روز تولدم نمیدونم بچه ها آورده بودنش یا خودش اومده بود ...
اما تا اومدم شمع و فوت کنمو آرزو کنم ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
روزی در یک ساعت ؛
در خلوتی نگاهِ خودم ؛
می نشینم کنجی تنها ؛
زانوهایم را در آغوش می گیرم و با خود دردودل می کنم ؛
از خودم دردم را می پرسم و خودم را دل داری می کنم .
وقتی از همه چی بریدی،
پناه ببر به کوهستان!
عظمت و سرسختی کوه بهت یاد می ده
که هنوز زوده برای تسلیم شدن!
تو می تونی به سرسختی یه کوه تلاش کنی
برای رسیدن به هدف هات، پس کوتاه نیا!
داستان آدمی که شنا بلد نیست و به اقیانوس زده را شنیدی؟
منم!
بی آن که به اطرافم نگاه کنم،
خودم را عاشقت کردم.
آن قدر عاشق که وقتی به خودم آمدم،
تو را فرسنگ ها دور دیدم و روح خودم را در تو!
حال،
چندین و چندسال است که می خواهم دل بکنم؛
اما،
هر چه قدر دست و پا می زنم،
بیشتر غرق عشقت می شوم...
تو که رفتی صدای ناله هایم گوش تمام شهر را پر کرد و همه ی مردم "این نیز میگذرد" را زیر گوشم زمزمه خواندند...
اما زمزمه هایشان لافی بیش نبود...
میگذرد اما همراه با گذشتن ها تمایل و عمر ماهم برای این زندگی میگذرد...
شبها...
من بودم و خیالت!
شاهدم ستارههای آسمان...
ماه گرفتار شده در دام شبهای تنهاییام!
چشمان منتظرم خیره بر کوچهی عاشقانههایمان!
و پنجرهی همیشه باز اتاقم!
اینها کافی نبود تا دوباره برگردی؟!