- ارسالیها
- 984
- پسندها
- 16,701
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 6
- نویسنده موضوع
- محروم
- #1
سالار بعد از مرگ همسرش تصمیم می گیرد ازدواج کند اما رها خواهر همسرش که این قضیه را
می فهمد تصمیم می گیرد سپهر تنها یادگار خواهرش را از سالار پس بگیرد غافل از این که با نزدیک شدن
به سالار و دخالت در زندگی او، مهر خودش را به دل سالار می اندازد و …
قسمتی از این رمان :
کلید را در قفل چرخاندم. وارد خانهای شدم که سرمای روابط افراد آن، زمستان سرد این روزها را سردتر کرده بود.
حتی سر و صداهای سپهر کوچکم، نمیتوانست از سرمای موجود کاسته و به آن حلاوت ببخشد.
باز هم تمام برقها خاموش بود. برق را روشن کردم. کیف دستی و دسته کلید خانه را روی میز پرت کرده و به سمت
اتاقها رفتم. سپهر کوچکم در خواب بود. کنارش لبهی تخت نشستم. پتو را تا روی سینهاش بالا کشیدم و بوسهای
نرم روی پیشانی کوتاهی که توسط...
می فهمد تصمیم می گیرد سپهر تنها یادگار خواهرش را از سالار پس بگیرد غافل از این که با نزدیک شدن
به سالار و دخالت در زندگی او، مهر خودش را به دل سالار می اندازد و …
قسمتی از این رمان :
کلید را در قفل چرخاندم. وارد خانهای شدم که سرمای روابط افراد آن، زمستان سرد این روزها را سردتر کرده بود.
حتی سر و صداهای سپهر کوچکم، نمیتوانست از سرمای موجود کاسته و به آن حلاوت ببخشد.
باز هم تمام برقها خاموش بود. برق را روشن کردم. کیف دستی و دسته کلید خانه را روی میز پرت کرده و به سمت
اتاقها رفتم. سپهر کوچکم در خواب بود. کنارش لبهی تخت نشستم. پتو را تا روی سینهاش بالا کشیدم و بوسهای
نرم روی پیشانی کوتاهی که توسط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.