متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه جام زمستان | مریم پور محمد

  • نویسنده موضوع Unidentified
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 183
  • کاربران تگ شده هیچ

Unidentified

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
984
پسندها
16,701
امتیازها
43,073
مدال‌ها
6
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
مقدمه:
می‌پرسم… شاید از تو، شاید از خود
کـه چرا زندگی‌ام برعکس تا شد!
می‌خوانم… شاید از تو، شاید از خود
که چرا زندگی‌ام بیگانه سوا شد!
می‌گویم… شاید از تو، شاید از خود
که چرا زندگی‌ام بیهوده روا شد
می‌جویم‌… شاید از تو، شاید از خود
که دلم… دیوانه رها شد!

قسمتی از رمان :
با حرص و عصبانیت پله‌های آگاهی رو بالا رفتم و وقتی به در اتاقش رسیدم، بی‌توجه به سربازی که دنبالم افتاده بود و هِی “خانم، خانم” می‌کرد در رو تند و محکم باز کردم.
مثل همیشه اخم داشت و با جدیت مشغول بررسی پرونده‌ی مقابلش بود.
با باز شدن در، نگاهش رو بالا آورد و وقتی من رو دید، با تعجب و ابروهایی بالا رفته نگاهم کرد.
نفسِ پرحرصم رو بیرون دادم و سربازِ پشت سرم احترام نظامی گذاشت.
چشم تنگ کردم و اون بی‌توجه به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Unidentified

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا