دنباله دار |یکـ خاطره از روز اولی که عضو یکـ رمان شدی|

[Shabnm]

یادمه nazy.8 هی تو پروف و‌خصوصی باهام حرف میزد.حتی نمیدونستم میشه جواب داد:\حتی بلد نبودم لایک کنممم:\تاپیکارم که میفرستاد یا خدا بود ک از دهن من خارج میشد.تازه اولا تو خصوصی خیلی باادب بودم فک میکردم همه میتونن بخونن.

 

[-No Voice]

گیج بودم چون من معمولن با اپلیکیشنا کار می کنم و اولین بار بود ک با موبایل تو سایتی فعالیت می کردم و گیج بودم و رسمن با ازمون و خطا کارو یاد گرفتم! حوصله اینم نداشتم برم تابیک راهنما یا از کسی بپرسم.-.

 

[Baaaaran]

من از اولین روز ماهر بودم به کمک آبجیم
هیچی دیگه اومدم یه تایپینک زدم، وقتی دیدم بیشتر از ۵ تا پیام اومده واسم انقدر ذوق کردم که نگو

 

[iTs_MãeDe]

یادمه MaEdeH #A بهم اشنایی داد.
تو چتم با SHaiNA #T آشنا شدم.
و هردو این عزیزان تاکید داشتن ک نکش :/

 

[melisa.fe]

به حرف یکی از دوزتان عضو شدم فقط جای چت و بلد بودم نه قانون میدونسم چیه نه انجمن دیدم همون دوست داره با یه دوست دیگه یه چیزایی دربارم میگه که دوست ندارم بگه منم که اصن نمیدونسم چی به چیه وسط چت نوشتم (تو گ...میخوری و .....) یه همچین چیزی.
هیچی دیه یه نفر گفت ادب. یکی دیه گفت لطفا توی چت ادب رو رعایت کنین. اومدم بنویسم معذرت دیدم میگه شما دسترسی ندارید بعدم چت کلا ناپدید شد
به دوثانیه نکشیده بن شدم
و آنجاست که شاعر میگوید سالی که نکوست از بهارش یافته میشود

 

[_vida_]

رمانم رو گذاشتم. هشت تا لایک خورد از ذوق داشتم می‌مردم

 

[Lindaw]

از مهرا mehrabi83 می پرسیدم:
اینجا چطور باید متن ارسال کنیم؟
بیچاره فکر می کرد انسان اولیه ام!

 

[sheida*ARMY]

راستش اون ۶ تا لایکی ک توی چند دقیقه رمانم خورد خیلی باحال بود... هیچوقت یادم نمیره

 

[sara.sep]

روز اول همین که اومدم رفتم سراغ رمان گذاشتن. شوصون بار توضیحاتو خوندم ببینم چطوری باید بفرستم خلاصه رو . بعدم اومدم چت و همون شب با یه سری از بچه ها بیست سوالی بازی کردیم

 

[-vªñiľ]

من اول اومدم و اسمو همه چیو اوکی کردم اومدم پروفم..
یع نگا انداختم یهو کل انجمن از صفه محو شد
من موندم مات
هرچیم خاسم برگردم نشد ارور داد
این شد ک دوبارع عضو شدم..