- ارسالیها
- 364
- پسندها
- 7,805
- امتیازها
- 21,263
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #11
اتاق پر شده بود از دود غلیظ که باعث میشد هیچ جا دیده نشه سه مرد در اتاق مثل کورها حرکت میکردن و به آرومی اسم ایزابلا رو صدا میزدن، اریک و جیسون بدون دیدن یکدیگر بهم برخورد کردن و روی زمین افتادن
جیسون:کوری!
اریک: نه بیشتر از تو
دیوید: هر دوتون همین حالا ساکت شید
امیلیا: اینجا چه خبره اون ...صدا، جیغ خانم بود؟
جیسون: مگه میشه رن به اون بزرگی گم شده باشه و ما تو این اتاق به این بزرگی نتونیم پیداش کنیم !
دیوید : از کجا معلوم که صدا از اینجا بوده باشه
با حرفی که دیوید گفت امیلیا و اریک به کمک هم پنجره قدی بزرگ اتاق رو باز کردن که بعد از گذشت چند دقیقه کوتاه اتاق قابل دیدن شد. همه از چیزی که میدیدن شوکه شده بودن، ایزابلا با لباس خواب خونی، سری که تا نصفه سوخته و بدن لرزونش کنار شومینه...
جیسون:کوری!
اریک: نه بیشتر از تو
دیوید: هر دوتون همین حالا ساکت شید
امیلیا: اینجا چه خبره اون ...صدا، جیغ خانم بود؟
جیسون: مگه میشه رن به اون بزرگی گم شده باشه و ما تو این اتاق به این بزرگی نتونیم پیداش کنیم !
دیوید : از کجا معلوم که صدا از اینجا بوده باشه
با حرفی که دیوید گفت امیلیا و اریک به کمک هم پنجره قدی بزرگ اتاق رو باز کردن که بعد از گذشت چند دقیقه کوتاه اتاق قابل دیدن شد. همه از چیزی که میدیدن شوکه شده بودن، ایزابلا با لباس خواب خونی، سری که تا نصفه سوخته و بدن لرزونش کنار شومینه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.