- ارسالیها
- 6,189
- پسندها
- 17,401
- امتیازها
- 78,373
- مدالها
- 7
- سن
- 21
- نویسنده موضوع
- #1
هفتگنبد میخواستند از استخوانهایش بیرون بزنند. یک نفر در رگهایش فریاد میزد؛ ماهان. هزار حرف نگفته، هزار شعر نسروده، هزار فریاد بیصدا سرشان را به دیوار رگهایش میکوبند و میخواهند بیرون بریزند.
قلم در سفیدیهای کاغذی میدوید. میترسید؛ هیچگاه چنین نترسیده بود و این همه از آنچه مینوشت واهمه نداشت. صدای شیههی اسبی را از ته حیاط میشنید...مرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.