متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نظرسنجی نظر سنجی |◘ مسابقهـ دلنوشـته ی تابستــانی ◘|'

  • نویسنده موضوع دلٕـ آرا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 15
  • بازدیدها 756
  • کاربران تگ شده هیچ

کدوم دلنوشته رو دوست داشتید ؟


  • مجموع رای دهندگان
    30
  • نظرسنجی بسته .

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
برای من فصل‌ ها
همیشه از چشمان تو شروع می‌ شود
امروز که نگاهم کردی، فهمیدمتابستان چقدر زود آمده است.
سلام به همه‌ی یک رمانی های عزیز :icon12:
خوب من زیاد حرف نمی‌زنم:131: و فقط از شما می خوام به هر کدوم از دلنوشته ها که به نظرتون از بقیه زیباتر بود لطف کنید رای بدید و باعث انگیزه بیشتر نویسنده ها بشین. لطفاً دوستانی که دلنوشته هاشون رو ارسال کردند توجه کنند که اگر موردی درباره‌ی تبلیغ دلنوشته به ما بگن شما از مسابقه حذف خواهید شد .
ممنونم که از نگاه های زیباتون :rose:
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #2
*دلنوشته زیبای شماره ۱*

تابستونی که تورو برام آورده باشه،
حُـکمش برام، حُـکم همون بَهاریه که میگن فصل عـاشقاست
تابستون یا بهار؟
فصل‌ها بهانه‌ند،
خوبِ من!
با تو هر فصلی،
فصل عاشقیه.
و من تو مرداد نگاهت،
تو گرم‌ترین شب مشکی ِ چشمات
زنانه،
زن بودن را، عشق بودن را، احساس را...
معنا می‌کنم.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
*دلنوشته زیبای شماره ۲*


تو همانند فصل ها هستی.
مثل بهار
زیبا
ماننده تابستان پر از
ویژگی های زیبا
ماننده بهار
زیبا
مثل زمستان سرد
و همانند پاییز
خاطره انگیز...!
***
قلبم خسته است
و مغزم اشفته
چرا مانند تابستان انقدر
لذت بخش و خوب هستی
و اما مانند زمستان پر از سرما؟
اما تو خوب می‌دانی که من
زمستان را از باقی فصل ها بیشتر دوست دارم
مگرنه؟ تو برای همین مانند زمستان هستی؟
اه که شباهت تو و بهار، انقدر زیاد است
که در بهار دلتنگی ام فراتر از ان است
که بتوانی تصور کنی.
ابروهایت دو کمان آماده به شکار
و مژگانت، چتری بر روی چشمانت
چشمانت...
چه گویم از از این چشمانت که مرا بی‌صبر کرده‌اند؟
آه...ان دو گوی عسلی...
چشمانت همانند عسل زیبا و شیرین است
وقتی در چشمانت نگاه می‌کنم، حس می‌کنم
در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #4
شماره ۳

ازاد بـــاش
در میان عصــر تابستان گـــرم
که رنـــگ های زیبـــا
زیــر نور افتاب می درخشند
و البته تـــو
افتابی باش
به اندازه ی تمــــام عصر های تــابســتان
و به دل هـای مـــه گرفته ی ســـرد شده
بــگو
بیــاییــد
برایتــان نـــور اوردم
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #5
*دلنوشته زیبای شماره ۴*

تابستان.
تابستان حکم جهنم عشق را برایم دارد. هرچند گرمایش گرمای عشق سوزان است، اما من جگر سوز عشق شدم در تابستان.
آنقدر آتشش عمیق بود که اُسکار سوختگی بر قلبم سالهاست که خودنمایی می‌کند. کوهنوردی در صبح‌گاه و قدم زدن زیر آفتاب هنگام غروب و خنکای نسیم؛ هر از گاهی دلم را می‌لرزاند.
مرور خاطرات تابستان برایم درد عشق دیرینه و جذابم را یادآوری می‌کند.
نبود تو در تابستان داغ، مهر داغ تنهایی را بر دلم زده است و من هیچ ندارم از دوری نگاه گرمت.
سرما را دوست دارم چون از آتش مردادماه نفرت انگیز آن روز‌ها برایم کم می‌کند.
کاش می‌شد خاطرات را در گورستانی دفن می‌کردیم تا عذاب عشق ذره ذره وجودمان را در زندگی با سکوت و لبخند کمرنگی دفن نکند.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #6
*دلنوشته زیبای شماره ۵*

تابستان! تنها دوران خوش زندگی که کوتاه است. آه ای تابستان، آیا این انصاف است؟! آیا انصاف است این‌قدر کوتاه باشی؟! آیا دلت می‌آید ما را تنها بگذاری؟! آخ تابستان! چگونه ما را ترک می‌کنی؟! ما کلی برای تو برنامه ریزی کرده بودیم! برویم گردش، تفریح! اما تو آن‌قدر کوتاهی به هیچ کدام آن ها نمی‌رسیم و قطعا تفریح و عشق حال گوسفندان در ییلاق بیشتر است تا تفریح ما! راستش کمی به ما حق بده از دستت بنالیم! تو کوتاه که هستی، گرم که هستی! و همه جا مخصوصا روز‌های تعطیل شلوغ می‌شود، هر کس با شلوارکی ایستاده و جوج کباب می‌کند. گاهی اوقات دلمان می‌خواهد از دستت راحت شویم. اما تا به یاد درس و مشق می‌افتیم دو دستی با همان گرمای طاقت فرستایت می‌چسبیمت و عربده می‌زنیم:
-ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #7
*دلنوشته زیبای شماره ۶*


پژواک قدم های آرامش را به سویم می‌شنیدم، اما توجهی نمی کردم و فقط می‌خواستم اقیانوس گناهانی که خود خواسته‌ام سر باز کنند و مرا بدون هیچ تجهیزاتی در خود حل کند. احساسات واقعی‌ام را، در قفس طلایی ای که با تلاش این آدمیان ساخته شده‌است برای مدت ها نیز حبس کنم...
اما، بعضی مسائل در زندگی‌ام بسیار قدیمی شده‌اند و باید با آب باران شسته می‌شدند...
پس من فکر می‌کردم با آمدنش، فرصت شست و شوی گناهانم توسط باران های بهاری را از دست خواهم داد و تا ابد، در همان اقیانوس گناهانِ فجیهم، شناور خواهم بود...
اما
او، ابر های تیره رنگ دلم را به جایی که هرگز پیدایشان نخواهم کرد فرستاد و نور آفتاب را بر رویم تنظیم کرد...
و اجازه داد....
نور آفتاب، بر روی زخم های قلبم بتابد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #8
*دلنوشته زیبای شماره ۷*

نامه ای به تابستان:icon12:
برای تو که میدانم با امدنت لبخند را به ل**ب هایمان هدیه میدهی
تابستان جان سلام.
امیدوارم حال دلت خوب و خوش باشد و رنگی رنگی های فصلت شاداب و سرحال ...
راستش را بخواهی امده ام تا برایت درد و دل کنم...دوست جان چند سالی میشود که تو را انجور که میخواستم سپری نکرده ام...
نه که نخواسته باشم اما باید برایت بگویم ضرب المثل " خواستن توانستن است " همیشه هم واقعیت ندارد...بعضی اوقات میخواهی اما شرایط تو را به سمت نخواستن ها سوق میدهد...
نمیدانم تاحالا اسم کنکور به گوشت خورده است یا نه؟ اسم دانش اموز کنکوری چطور؟ بگذار برایت توضیح بدهم طفلکم...
دانش اموز کنکوری فردیست بی جان و بی رنگ...ضعیف و ناتوان ...زمستان و پاییز برایش با تو هیچ فرقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #9
*دلنوشته زیبای شماره ۸*

هر سال تابستان می آید با همه ی خوب و بدی هایش
با همه ی گرمای سوزانش،شادی کودکانش.
نوش مک های رنگیش،بستنی های میوه ایش.
عرق های کارگران زحمت کشش.کمک کردن دختر در خانه به مادرش.فیلم های سینمایی طنزش وکلاس های تابستانی اش.
 
آخرین ویرایش

دلٕـ آرا

کاربر انجمن
سطح
13
 
ارسالی‌ها
286
پسندها
6,084
امتیازها
23,673
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #10
*دلنوشته زیبای شماره ۹*

آفتاب طلایی، مانند لوستری زیبا در سقف گنبدی آسمان آویزان شده و خود را در بغل ابرهای نارنجی رنگ غروب پنهان کرده است
باد با تندی می‌وزد و گرمای آفتاب را با خود حمل می‌کند
به ظاهر همه جا آرام است!
بادی که با گرما آغشته شده محکم به گونه‌های سرخ شده از تبم اصابت می‌کند...
می‌سوزد... صورتم هم‌چو جانم آتش می‌گیرد!
انار‌های سرخ روی درخت از شادی می‌خندند و لبخند گرم خورشید هم ل**ب‌هایشان را بیشتر از هم باز می‌کند.
صدای غرش آسمان در گوشم می‌پیچد...
ابرها آرام‌آرام خورشید را در خودشان غرق می‌کنند...
همه جا تاریک است!
هوا گرم شده، حتی گرم‌تر از لحظه‌ای که خورشید داغی‌اش را در وجودم جای می‌داد!
قلبم می‌گیرد از این گرمای دردناک... می‌گیرد برای آن خورشید سوزانی که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
417
پاسخ‌ها
11
بازدیدها
2,589
پاسخ‌ها
12
بازدیدها
1,411
پاسخ‌ها
7
بازدیدها
825
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
620

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا