- ارسالیها
- 286
- پسندها
- 6,084
- امتیازها
- 23,673
- مدالها
- 15
- نویسنده موضوع
- #11
*دلنوشته زیبای شماره ۱۰*
پیرهن سبز و گلدارش را بر تن کرده و موهای شلالش را با دست های باد به رقص در اورده است.
هر لحظه حال و هوایی دارد روزی ابری روزی افتابی...
گویی او هم عاشق است، صدای خنده های دلبرانهاش در کوچه پس کوچههای تیر پیچید .
عطر عشقآگیناش را به دست مرداد سپرد اما در شهریور اشک های عاشقانه اش را به دل تشنهی زمین ریخت.
باد دیگر پیامرسان او و عاشقانه هایش نبود، تنها میتوانست درد و ناله های او را نظارهگر باشد.
آری بانوی تابستان رسم عاشقی را مانند پاییز بلد نبود.
مانند پاییز عاشقی را فریاد نزد و عشق را در گرمای بی نهایتش و سبزی دستانش پنهان کرد.
هر لحظه حال و هوایی دارد روزی ابری روزی افتابی...
گویی او هم عاشق است، صدای خنده های دلبرانهاش در کوچه پس کوچههای تیر پیچید .
عطر عشقآگیناش را به دست مرداد سپرد اما در شهریور اشک های عاشقانه اش را به دل تشنهی زمین ریخت.
باد دیگر پیامرسان او و عاشقانه هایش نبود، تنها میتوانست درد و ناله های او را نظارهگر باشد.
آری بانوی تابستان رسم عاشقی را مانند پاییز بلد نبود.
مانند پاییز عاشقی را فریاد نزد و عشق را در گرمای بی نهایتش و سبزی دستانش پنهان کرد.
آخرین ویرایش