متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه کاش دنیا مثل قدیما بود

  • نویسنده موضوع Bina.a
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 280
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bina.a

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,086
پسندها
24,504
امتیازها
47,073
مدال‌ها
24
  • نویسنده موضوع
  • #1
گل‌فروش سر کوچه می‌گفت:
ما بچه بودیم. بابام یخ‌فروش بود. گاهی درآمد داشت, گاهی هم نداشت.
گاهی نونمون خشک بود, گاهی چرب.
شاید ماهی یک‌بار هم غذای آن‌چنانی نمی‌خوردیم.
نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی...
اما چشم‌مون گشنه نبود.
یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود.
ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود.
مادرمون ماهی یک بار میبردمون خونه ی دایی.
زنش، زن خوبی بود.
آبگوشت مشتی بار میذاشت و همه سیر میخوردیم...
سه تا بچه هم سن و سال من داشت. به خدا ما یک بار فکر نکردیم باباشون وضعش توپه و بابای ما یخ فروش.
از بس مردم دار بودن، انسان بودن، خودنمایی و پز دادن تو کارشون نبود.
اونا هم میامدن خونه ما...
داییم دو سه کیلو گوشت و برنج می آورد یواش میداد دست مادرم و سرشو می آورد دم گوش مادرم و آهسته میگفت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Bina.a
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] W-XixI
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا