متفرقه ☘ ☙تاپیک همگانی پاییز☘ ☙

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 35
  • بازدیدها 3,971
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aran

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/10/19
ارسالی‌ها
1,431
پسندها
8,965
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
سطح
20
 
  • #21
پاییز را هم
میتوان زیبا دید
نگو خزان است
اتفاقات هم حکمت خاص
خود را دارند
همانطور که شاخه های
خشک مجموع
صدای دل نشین قدمهایمان
را میسازد
خش خش برگ ها
هم زیباست اگر بخواهیم​
 

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #22
پاییز، مهرت که رفت بی رحم تر شده ای.
خبری از اشک های نم ناکت نیست،
هر چه هست فغان های بی تاب توست که این گونه شاخه های درختان از دلهره به خود می پیچند.
بیچاره برگ هایی که از ضجه های تو، غرق در باران چشم هایت، بی جان در بستر زمین آرام گرفته اند.
دلمان برای چشم های آبی آسمان تنگ شده، چرا که از وقتی مهرت رفته پر از سیاهی اشک های تو شده اند.
تو که این گونه بی قراره مهرت هستی چگونه رفتنش را تماشا کردی؟!
تو که طاقت دوری مهرت را نداری و مدام به صورت آسمان چنگ میزنی چه می شد اگر مانع رفتن مهرت می شدی؟
#آتوسارازانی
#پاییز
#مهر
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #23
#پاییز #اومده #پی #نامردی

خش خش برگ های زرد و نارنجی زیر پای عابران، خبر از آمدن فصلی می دهد که آسمانش هم چون دل عاشقی در فراق یار می گرید.
کوچه های خیس خورده از نم نم باران، برگ های ریزان، نسیم خنک، بوی خاک باران خورده ، همراه با غرش آسمان؛ همه این ها، آیا کافی نیست برای عاشقی که در فراق یارش شب های طولانی پاییز را در کوچه پس کوچه های شهر قدم می زند؟
آیا هر برگ خشکی که به دور خود می رقصد و برای زمین دلبری می کند، او را به یاد، دلبری های معشوقش نمی اندازد؟
سیاهی دل آسمان حکایت از سیاهی دل اوست.
ابرهای گرفته همان بغض های اوست که گاهی تبدیل ب نم نم قطره های باران می شوند و امان ازآن لحظه ای ک آسمان بگرید.
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #24
شنیده ام که آمده ای، پاییز.
خوش آمدی.
من نیز منتظر آمدنت بودم؛ اما نمی دانم چرا امسال هیزم های دلم در اندوه شهریور می سوزند؟
شهریوری که از سوز گرمایش کاست تا بلکه قدری بیشتر او را دوست بداریم اما نداشتیم؛
چرا که آن قدر در شیرینی رویای آمدن تو غرق بودیم که فراموش کردیم شهریور با چشمانی ملتمس، نظاره گر ماست؛
شاید او را در یابیم، اما در نیافتیم؛ مگر تعداد اندک افرادی که زاده ی شهریور بودند و برای رسیدن روز تولدشان شهریور را گرامی داشتند.
بیچاره شهریور، آن قدر از نخستین روز آمدنش، پیوسته برای رفتنش روز شماری کردیم که خودش بار و بندیل اش را بست و این روز های پایانی را به سرعت قدم برداشت.
مگر گناه شهریور چه بود که ته تغاری تابستانی شد که انتهایش، وصل به معشوق رنگ و رو پریده ی باران زده ایست که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

منی از جنس سکوت

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
12/9/19
ارسالی‌ها
17
پسندها
619
امتیازها
3,590
مدال‌ها
5
سن
21
سطح
7
 
  • #25
پاییز هم آمد و تو مسیرت این طرف ها کج نشد. می گفتند مهر ک بیاید مهرم به دلت می افتد و تو می آیی. مهر آمد، کوچک بود و هفته به هفته بزرگ می شد و قد می کشید. مهر قد کشید و بزرگ شد و تمام شد! مهر امسال هم مرد و تو نیامدی! به امید آبان نشسته ام هنوز، می دانم که این بار دیگر می آیی . می دانم تو هم بی من آبانت به خیر نمی گذرد. بیا و بگذار زیر باران هایی پاییزی دست در دست قدم بزنیم و قصه بگوییم. اشکال ندارد من منتظر می مانم تا تو همراه باران های آبان بیایی. من مطئنم که می آیی . آبان آمد و گذشت و رفت و تو... نیامدی! آبان نامرد، او هم نتوانست تورا برای من براورده کند . تویی را برای من برآورده کند که پاییز هر سال آرزو می کنم! اما این بار دیگر نه ! اینبار من به پیشواز آذر می روم تا بسوزانم وجودم را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : منی از جنس سکوت

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #26
پاییز‌‌جان، وداع با تو نزدیک شده است.
نمی‌دانم که سال بعد آمدنت را درک خواهم کرد یا نه،
آیا باز قلمم در رقص برگ هایت، روی کاغذ بلغزد یا نه،
یا اینکه چشم هایم از غم آسمانت، خیس از اشک بشود یا نه،
نمی‌دانم آیا باز بتوانم قدم بر برگ های خشکت بگذارم و ناله ی شان را به گوش درختانت برسانم یا نه،
پاییز‌‌جان، نمی‌دانم که سال بعد تو را باز ملاقات خواهم کرد یا نه،
اما این را خوب می‌دانم که دلم همیشه در اشک های آسمانت، در خش خش برگ هایت، در خیابان های گریانت، در بوی نم خاک باران زده ات، در همه و همه ی دلبری هایت جا خواهد ماند.
#پاییزجان
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #27
خوشا به حالت پاییز!
آشفتگی ات را جار می‌زنی.
گیسوان خشک و زردت را از سر خود بر روی زمین سرد می‌ریزی.
تو از آن‌ها خسته نشدی فقط کسی را نداری برای او آن‌ها را افشان کنی.
زمین فرصت طلب را دیده ای؟
از گیسوانت عابری دل انگیز برای عشاق فراهم می‌کند تا خودش را عزیز دل ها کند.
رفیق با معرفت تو فقط آسمان است و بس.
همان که تحمل ندیدن گیسوانت را ندارد، می بارد تا دوباره گیسوانت رویش پیدا کنند.
همان که تا غمت می‌گیرد، بغضش فرو می‌ریزد و نوای ناله هایش آنقدر افزون می‌شود که گویی آسمان در حال فرو پاشی است.
پاییز تو پریشان حالی، جز آسمان کسی حالت را درک نمی‌کند.نه این مردم که تمام سال را منتظر می مانند تا تو پریشان شوی و این ها در کوچه ها و خیابان های پر از اشکت، عاشقی کنند.
خوشا به حالت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Atousa

Gomnam.G-M

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/6/19
ارسالی‌ها
170
پسندها
3,012
امتیازها
16,413
مدال‌ها
8
سطح
11
 
  • #28
images (65).jpeg
 

Donyrd

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
10/6/18
ارسالی‌ها
53
پسندها
475
امتیازها
3,623
مدال‌ها
5
سن
21
سطح
5
 
  • #29
پاییز نه به رنگها نه به برگها بلکه به چترهایش معروف است
همان چتر سیاه که مرا یه قدم به تو نزدیک تر کرد تا رابطه زمستان نشود:).
.
.
.
.
.
.
سارگل سپاهی
 
امضا : Donyrd

Atousa

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/12/18
ارسالی‌ها
1,162
پسندها
7,041
امتیازها
24,673
مدال‌ها
16
سن
27
سطح
12
 
  • #30
آذر، برخیز دختر جان، عزم سفر کن که موسم رفتنت فرا رسیده است.
می‌دانم بغض داری اما جانم بس است؛ بسیار گریستی دگر کافیست.
آذر جان، اشک هایت را از کوچه ها خشک کن؛ آخر قرار است این کوچه ها به شاباش رسیدن یلدا، سپید پوش شوند و نقل بر سر این درخت های بی بار بریزند.
آذر جان، فریاد نزن که کسی دیگر صدای تو را نخواهد شنید.
نکند که دل‌گرفته باشی و با این چشم های خیست سفر‌کنی؟!
جان من، هر آمدنی رفتنی دارد و هر قشنگی، قشنگ تر را.
تو با گیسوان زرد و چشم های آبی بارانی‌ات می‌روی، یلدا با پیرهنی سپید که سر تاسر مروارید است می‌آید اما یلدا هم یک روزی می‌رود و بهار با شکوفه هایش می‌آید.
پس اندوهگین مباش‌؛ اشک هایت را پاک کن.
آذر دختر ته تغاری پاییز، سفرت بخیر.
#سفرت_بخیر_آذر
#آتوسارازانی
 
امضا : Atousa
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
14
بازدیدها
2,421
پاسخ‌ها
505
بازدیدها
18,948

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا