متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها | !!مآدَر!! |

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 83
  • بازدیدها 1,572
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #31
یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، كشتی تا یك لقمه بیشتر بخورم!

یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوكوموتیوران؛ می‌گفتی بخور تا بزرگ بشوی آقا شیره!

و من عادت كردم كه هر چیزی را بدون اینكه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی بغض‌های نتركیده‌ام را.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #32
ﻣﺎدرم! هیچ‌وقت ﺑﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ نمی‌کنم. ﭼﻘﺪر ﺧﻮﺏ بود ﺍﮔر ﺁﻏﻮﺵ مهربانت را ﺩﺍﺷﺘﻢ. هنوز هم هرجا نامت را می‌شنوم؛ به لرزه می‌افتم. هرجا مادری را با فرزندش می‌بینم؛ زیر لب می‌گویم: من هم روزی مادر داشتم. من هم روزی گرمای وجودش را داشتم.

مادرم! کاش می‌دانستی که این روزها بیشتر از گذشته به وجودت احتیاج دارم... اما می‌دانم تو هنوز هم پیش خدا واسطه حل مشکلات من هستی. این اطمینان را از آرامش قلبم دارم.

امروز با شاخه گلی سرخ و دستانی لرزان به دیدارت می‌آیم. این اشک‌های من از سر دلتنگی است. دلتنگی برای بوسه زدن بر دست‌های مهربانت. کاش بودی. امروز دلم آتش گرفت و دوباره جای خالی‌ات را حس کردم. می‌دانم جای تو خوب است و فرشته‌های آسمان امروز را برایت جشن می‌گیرند. آخر می‌دانم که بهشت زیر پای...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #33
بچه که بودم دلم به گرفتن گوشه چادر مادرم و رفتن به بیرون خوش بود. اکنون بزرگ شده‌ام مادرم را می‌خواهم، نه برای گرفتن گوشه چادرش؛ می‌خواهمش که با گوشه چادرش اشک‌هایم را پاک کنم. نه اینکه دلم خوش شود که می‌دانم نمی‌شود! شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم.

***
مادر! ای مهربان‌ترین فرشته كاش بودی و مرا در آغوش می‌گرفتی. من به دستان گرم تو محتاجم. بدون حضور تو ای مادر

دریای مواج پا بسته مردابم. در یك شب به یاد ماندنی كه به جای باران ستاره بر زمین می‌بارد به خوابم بیا! كاش اتاق كوچكم پر از عطر خوش تو شود.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #34
گفتم مادر! گفت: جانم

گفتم درد دارم! گفت: به جانم

گفتم خسته ام! گفت: پریشانم

گفتم گرسنه ام! گفت: بخور از سهمِ نانم

گفتم کجا بخوابم؟ گفت: روی چشمانم

اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم، شادم!

همیشه از درد گفتم و از رنج!​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #35
مادر تو والاترین رویای عشق، اولین و آخرین معنای عشق هستی و تو که همیشه دلواپس فردای ما و غمخواری بی‌همتا برای ما هستی. زندگی بدون تو سراسر رنج خواهد بود تویی که چشم چراغ زندگی ما هستی و در همه حال زندگی ما از تو روشن است.

یاد تو مرا آرام می‌سازد.

زیباترین آهنگی که در عمرم شنیدم صدای تو و آواز اعجازانگیز لالایی تو بود. گویی تو پیامبری بودی که رسالتت عشق بود. دنیای عشق از تو زنده می‌شود و به من زندگی بخشیدی، دوستت دارم.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #36
مادرم! بارها با صداى گریه‌ام تو را از خواب خوش بیدار كرده‌ام. خیس گریه‌ام دوباره بیدار شو؛ با دست‌هاى مهربانت صورتم را نوازش كن و با گرماى وجودت آرامم كن. امشب دوباره دلم تو را بهانه گرفته است.

***
همسنگ تمام نبودن‌هایت به این شبهای اندوه بار اشک بدهکارم و به اندازه همه آرامشت به چشمان بیقرارم خواب؛ برای ترسیم دغدغه‌هایم کنج آغوش امنت را کم آورده‌ام و برای تسکین دردهایم تمام نوازش دستهایت را. صادقانه بگویم: من کم آورده‌ام. من همه بودن‌ها را در نبودن‌هایت کم آورده‌ام.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #37
دلتنگی یعنی اینکه: بنشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی. آن‌وقت یک لبخند زیبا روی لبت بیاید. ولی چند لحظه بعد، شوری اشک‌های لعنتی، شیرینی آن خاطره‌ها را از یادت ببرند.​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #38
جایی‌ خوانده بودم که درد آدم را بزرگ می‌‌کند و روح را صیقل می‌دهد و تجربه را زیاد می‌کند. هیچ جا ننوشته‌اند که درد با یک زن، با یک مادر چه می‌‌کند. مادران درد کشیده یا زود می‌میرند، یا برای همیشه می‌‌روند، یا می‌‌مانند با چشمانی که رنگِ بی‌‌تفاوتی‌ گرفته است و دستانی که زیر ناخن‌هایش جز خستگی‌ چیزی نمی‌روید، و گیسوانی که رقص بر شانه‌های زنانه را به خاطر نمی‌‌آورند. مادرانی بی‌ هیچ آرزویی، با ‌دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک. هیچکس از مادرانی که به بهشت نمی‌‌روند چیزی ننوشته است./ نیکی‌ فیروزکوهی​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #39
قربان صدقه اش بروید
نوازشش کنید
مادر را میگویم...
گاهی برای مادر مادری کنید
مینویسیم مادر میخوانیم فرشته ...​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #40
خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر

میون ترانه هام نوشتم نامت را
نوشتم نامت را با بغض با گریه های دور نوشتمت ،نوشتمت ترانه خوان شعر هایم
نوشتمت با کلماتم نام زیبایت را
و بر هر شاخه ی گل یاس بازمی نویسم
دوستت دارم​
 
امضا : ASaLi_Nh8ay
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا