متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه _امانت عشق | فریده شجاعی_

  • نویسنده موضوع ASaLi_Nh8ay
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 0
  • بازدیدها 268
  • کاربران تگ شده هیچ

ASaLi_Nh8ay

کاربر خبره
سطح
7
 
ارسالی‌ها
6,189
پسندها
17,401
امتیازها
78,373
مدال‌ها
7
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #1
1570965041406.png

می‌دانم چه مدت با او صحبت می‌کردم ولی وقتی به ساعت نگاه کردم از فرط تعجب شاخ درآوردم. ساعت شش‌و نیم بود و من حتی فرصت نکرده بودم چراغ اتاق را روشن کنم و حاضر هم نبودم به هیچ قیمتی گوشی تلفن را از خودم جدا کنم و چنان به آن چسبیده بودم که طفلی به شیشه شیرش می‌چسبد. درست به خاطر ندارم چه گفتم و یا چه شنیدم، همین قدر می‌دانم که روی زمین نبودم بلکه در آسمانها پرواز می‌کردم. عاقبت با شنیدن صدای ماشین پدر به سختی با او خداحافظی کردم و با گذاشتن گوشی به دو خود را به اتاقم رساندم و روی تخت دراز کشیدم. با دیدن ساعت که هشت شب را نشان می‌داد فهمیدم آنان زود برنگشته‌اند بلکه زمان برای من زود گذشته است. وقتی صدای باز کردن در هال را شنیدم، لحاف را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ASaLi_Nh8ay

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا