متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها |•کوتآهیآت•|

  • نویسنده موضوع -Sni∆
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 30
  • بازدیدها 1,028
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
اينكه كسی رفته باشه، با اينكه تو رفتنش رو باور كنی، دوتا حرف جداست. من فكر می‌كنم آدمایی كه راه میرن و با خودشون حرف میزنن، دقيقا همونايی هستن كه رفتنِ كسی رو باور نكردن. همونايی كه صدتا خاطره رو زير و رو میكنن تا به يه اسم مشخص برسن. همونايی كه برای يادآوری يه خاطره، کل شهر رو بالا و پايين میرن. همونايی كه عصرا، سر ساعت هميشگی، میرن همون كافه‌ی هميشگی، میشینن پشت همون ميز هميشگی و دو تا از همون «تلخِ هميشگی» سفارش میدن.
اما مگه آدم، چقدر می‌تونه به روی خودش نياره؟ واقعيت اينه كه فراموش كردن، بيهوده‌ترين كاری بود كه توی تمام عمرت می‌خواستی انجام بدی و نشده. هميشه؛ هزار دليل برای رفتن هست، اما موندن، فقط «يه بهانه» میخواد. سخته يه روز بفهمی، بهانه‌ی موندنش نبودی!

• پويا...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
بارون میبارید با ذوق بهش پی ام دادم گفتم
دلبر ببین بارون میاد...
این هوا فقط یه تو کم داره که دست منو بگیری ببری همه خیابونارو متر کنیم
انقد قدم بزنیم که بارون کم بیاره و قطع شه
من ک دلم میخواست هیچوقت قطع نشه اصن هیچوقت خسته نشیم
فکر کن من باشم،تو باشی، دستامون تو دست هم باشه،پاییز باشه،خیابونا خیس باشه،بوی نم بارونم باشه
اصن اینارو بیخیال
چشماش باشه،عطرش باشه،بغلش باشه،دستاش باشه،خودش باشه،خدا هم از اون بالا نگاتون کنه
من هیچی
تو بودی خسته میشدی؟!

غزاله مرادیان​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
میدونی من بهشون میگم "آدمهای مرجوعی"
همون هایی که ترکت میکنند و بعد از مدتهای طولانی برمیگردند
هیچ وقت نباید بهشون فرصت برگشتن داد چون هیچکس "دوبار" عاشق یه آدم نمیشه
هر چی هست تو همون "بار اول" خلاصه میشه
آدم میتونه تو زندگیش "بارها عاشق شه" اما هیچوقت نمیتونه "دوباره" عاشق همون آدمی شه که یه بار عشق رو باش تجربه کرده
"عشق رو فقط باید ادامه داد"
وقتی ترکش کنی و برگردی دیگه نمیشناستت
باور کن!​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
امروز صبح رفتم بیرون هوا هنوز درس حسابی روشن نشده بود ؛
خیابون خالی بود ؛
دیدم یه ماشین داره میاد ، سرعتش زیاد بود ؛
انقدر که اگه می پریدی جلوش رو زمین می ریختی مثل ژله ؛
یه لحظه خواستم بپرم ؛
اما نتونستم ؛
تو اون حال مبهمم یهویی صورتت اومد جلو چشام ؛
تا به خودم بیام دیدم ماشینه رد شد ؛
تو منو هم از مرگ انداختی هم زندگی..​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
آدم هارو ستون زندگیتون نکنین!
یه روزی کم میارن میشکنن، زندگیتون رو بر پایه تنهایی و توانایی های خودتون بنا کنین اینجوری آدمای دور و برتون اگه بودن که میشن ستون اضافی، قوی تر میشین و وقتی نیستن به چشم نمیان.
آدما زود قهر میکنن، زود میرن. طوری زندگی کن که اگر رفتن اصلا ضربه نخوری، قوی باش..!!​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
مثل او عکسی ک هیچوقت
پاک نمیکنم ولی تو گالریم هست..
مثل اون اهنگی که هیچوقت
پاک نمیکنم اما ردش میکنم
مثل اون پیامایی ک هست
هنوز نگهشون داشتم
هیچوقت پاک نکردم
ولی دیگه نگاشون نمیکنم
مثل خاطراتت ک هیچوقت
پاک نمیشه ولی دیگه فکر نمیکنم بهشون دقیقا مثل اینا توام جات گوشه قلبمه
ولی دیگه سمتت نمیام...​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
اره من همیشه اونی بودم که اول میذاره میره. چون میترسه. چون همیشه یادشه توی در انتظارِ گودو ولادیمر از استراگون می پرسه : حالا چیکار کنیم? و اون جواب میده بیا کاری نکنیم. بیا کاری نکنیم، "مطمئن تره".
چون من رعنا آزادی ور ِ داره صبح میشه بودم که نشسته پشت میزو میگه من وقتی رفتم که توی دلم هزار بار از رفتنِ تو ترسیده بودم.
.
من وسواسِ حفظ لحظه هارو داشتم. من از آرنج به بالا نوشتم و گفته بودم این روزا منم دست درد دارم. باید دست و پامونو بندازیم دور. من اگه قرار بود دست و پامو در بیارم بندازم دور مینداختم رو به روی یه ابیموه فروشی که مزه‌ی دیر شدن میده. مینداختم توی قصه‌ی پوریا عالمی که بالاش نوشته به خیابان ِ ولیعصر، نرسیده به پارک دانشجو.​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
اگر تو ثروتمند باشی، سَرما یک نوع تَفریح می شَود تا پالتو پوست بخری، خودَت را گرم کنی و به اسکی بروی...
اگر فَقیر باشی بَر عکس، سَرما بَدبختی می شَود و آن وَقت یاد می گیری که حتی از زیبایی یک منظره زیر برف
مُتنفر باشی؛ کودکِ مَن! تَساوی تَنها در آن جایی که تو هَستی وجود دارد، مثلِ آزادی... ما تنها تویِ رَحِم بَرابر هَستیم...

#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
#اوریانا_فالاچی​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #9

من چه چیزی را بهانه کنم؟
که به تو برگردم
که به تو پیامی بِـفـِرستـم
از بخت ِ بـد
نه کتابی پیش ِ تو جا گذاشته ام
نه عطری؛ نه شالگردنی
برای یک تبریکــِ ساده هم
هیچ مناسبتی با تو همخوانی ندارد
نه پزشک شده ای ؛ نه مهندس و نه...! از تولدَت هم که ماه ها گذشته است
من چه چیزی را بهانه کنم که سر صحبت
را با تو باز کنم ؟
چرا به فکرم نرسیده بود
آن روز که همه ی بــَهانــه ها را یکجا
به دستَت دادم تا برای همیشه بروی
لااقل یکی از آن بهانه ها را
برای امروز پس انداز کنم؟ !
من چه چیزی را بهانه کنم؟

که به تو برگردم...​
 
امضا : -Sni∆

-Sni∆

کاربر فعال
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,243
پسندها
16,964
امتیازها
38,073
مدال‌ها
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
یه شب که دلم از عالم و آدم پر بود ،
گفت: "نگران نباش دیوونه، فکر کردی من تنهات میزارم؟!یا اینکه کسی میتونه جای تورو تو قلبم بگیره؟"
-کاری به اتفاقات بعدش و اینکه تنهام گذاشت ندارم ؛
می‌خوام بگم :
هر آدمی یکبار و لااقل برای یه شب،
خوشبخت ترین آدم روی زمین بوده(:​
 
امضا : -Sni∆
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا