متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ...ـگـُــرّگـــ...

  • نویسنده موضوع ـHarleyـ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 48
  • بازدیدها 882
  • کاربران تگ شده هیچ

ادامه بدم؟

  • اره

    رای 2 66.7%
  • ن

    رای 1 33.3%

  • مجموع رای دهندگان
    3
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #21
ﺣﺎﻟﻢ ﺣﺎﻝ ﮔﺮﮔﯽ ﺍﺳﺖ




ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﻮﺑﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ



ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ



ﺗﻮﺑﻪ ﮔﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ !
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #22
سگ ازناتوانی وترس ازتنهایی باوفاشد،


وگرنه سگ کجاو وفا کجا!

خوشا گرگ بودن و ازگرسنگی مردن ولی تن به خفت قلاده ندادن.
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #23
نه صدایش رانازک کرد...




نه دستانش را آردی



چگونه باید به گرگ بودنش شک میکردم....
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #24
گرگ شده اند این روزها…




کافی است سر به زیر باشی ، با بره اشتباهت میگیرند


 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #25
سگي نزد گرگی آمد و گفت: با من کشتي بگير!
گرگ سر باز زد و نپذيرفت. سگ گفت:نزد تمام سگان خواهم گفت که گرگ از مقابله با من مي هراسد!!
گرگ گفت:
سرزنش سگان را خوشتر دارم از اينکه گرگان مرا مسخره کنند که با سگی کشتي گرفته ام...!
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #26
ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮﮔﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ . . .


ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁﻣﺪ…

ﮔﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍﻭ …

ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ ... ؟

ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺷﺐ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ

ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮﺩ…

ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ...

ﺩﻭﯾﺪﻡ…

ﭘﺮﯾﺪﻡ…

ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻣﺶ …

ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ,

ﺍﻣﺎ…

ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻃﻌﻤﻪ ﻣﻦ ﻧﺼﯿﺐ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺷﻮد،
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #27
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام این‌پا و آن‌پا می‌کرد،


نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟

گفت:گوسفندانم را رها کرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند!

نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟

گفت:سپرده‌ام،

اما او خدای«گرگها»هم هست !
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #28
گرگ همان گرگ است ، شغال همان شغال




و بین این همه حقیقت تنها آدم است که آدم



نیست !...
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #29
گرگ فقط یک دوست دارد:عقل و سیاستش

گرگ یک دشمن دارد:اعتمادش
یک هدف دارد:دریدن و نابود کردن
گرگ یک زخم دارد:شلاق سرنوشت بر قلبش
یک دوا بر زخم هایش دارد:زوزه
یک عشق دارد:جفتش
گرگ یک نفرت دارد:خ**یا*نت
یک افتخار دارد:اصالتش
گرگ یک میراث دارد:شعله های آتش
یک علاقه دارد:کشتن
گرگ یک حرف دارد:صداقت
گرگ یک غم دارد:تنهایی
گرگ یک جرم دارد:بی گناهی
گرگ یک سلاح دارد:خشمش
گرگ یک چیز را می شناسد:نابودی
گرگ یک آشنا دارد:ماه
گرگ یک قلب دارد که ان را نیز دریده
گرگ یک منطق دارد:دریدن
گرگ یک قانون دارد:زنده ماندن
گرگ یک رنگ دارد:تاریکی
گرگ یک روش دارد:جنگیدن و تنها ماندن
و یک خاطره دارد:اولین خون
ای خدا این حیوان مگر چیست؟
آوای وحش از قعر جنگل در گوشم فریاد کشید او فقط یک گرگ است........
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ـHarleyـ

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
293
پسندها
7,970
امتیازها
24,583
مدال‌ها
1
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #30
گرگ روزگار بودم....

شغال ها هم جرات رویا رویی با من را نداشتند.....

حال که توبه کرده ام ...

اهو ها هم برایم خط و نشان میکشند.... ...

درست است که ما رفته ایم و توبــــه کرده ایم اما به اهو ها بگویید

در قلمروی ما با احترام عبور کنند مگر نمیدانند که توبه گرگ مرگ است
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا