سگي نزد گرگی آمد و گفت: با من کشتي بگير! گرگ سر باز زد و نپذيرفت. سگ گفت:نزد تمام سگان خواهم گفت که گرگ از مقابله با من مي هراسد!! گرگ گفت: سرزنش سگان را خوشتر دارم از اينکه گرگان مرا مسخره کنند که با سگی کشتي گرفته ام...!
گرگ یک دشمن دارد:اعتمادش
یک هدف دارد:دریدن و نابود کردن
گرگ یک زخم دارد:شلاق سرنوشت بر قلبش
یک دوا بر زخم هایش دارد:زوزه
یک عشق دارد:جفتش
گرگ یک نفرت دارد:خ**یا*نت
یک افتخار دارد:اصالتش
گرگ یک میراث دارد:شعله های آتش
یک علاقه دارد:کشتن
گرگ یک حرف دارد:صداقت
گرگ یک غم دارد:تنهایی
گرگ یک جرم دارد:بی گناهی
گرگ یک سلاح دارد:خشمش
گرگ یک چیز را می شناسد:نابودی
گرگ یک آشنا دارد:ماه
گرگ یک قلب دارد که ان را نیز دریده
گرگ یک منطق دارد:دریدن
گرگ یک قانون دارد:زنده ماندن
گرگ یک رنگ دارد:تاریکی
گرگ یک روش دارد:جنگیدن و تنها ماندن
و یک خاطره دارد:اولین خون
ای خدا این حیوان مگر چیست؟
آوای وحش از قعر جنگل در گوشم فریاد کشید او فقط یک گرگ است........
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.