یه وقتی میرسه پیر و چروکیده شی خط های صورتت راه مرگ رو کروکی کشید
میخوام اون روز کنار دریا باشم کف پامو بذارم تو آب تماشا کنم نوه هامو
تو ساحل باهاشون بازی میکنم گل میخورم بعد خسته میشم رو ماسه ها شل میکنم
باده خیام میرم بالا به یاد ایام یه حاله کمیاب یه حس عجیب داره جریان
تو رگام با این رویا سرگرمم فقط حقیقت بهم گفت برگردم عقب
انگار یه تکون یه زمین لرزه منو دوباره برگردوند به همین لحظه