اتوبوس كه حركت كرد پسر ٢٥ ساله رو به پدرش كرد و گفت: ببين پدر درختها با ما حركت مي كنند.
بعد از مدتي پسر دوباره گفت : پدر خانه ها هم با ما حركت مي كنند.
زوج جوان بسيار كنجكاو شده بودند كه پسر دستش را از پنجره بيرون برد و گفت: پدر باران روي دست من چكيد و پدر لبخندي ملیحی به او زد.
زوج جوان كه ديگر طاقت نداشتند اشک از چشمانشون داشت سرآزیر میشد رو به پدر كردند و گفتند : آيا پسر شما تازه بينايي خود را به دست آورده؟؟
پدر گفت نه!
مواد میکشه.
دیوونه کرده ما رو.
