- تاریخ ثبتنام
- 8/10/18
- ارسالیها
- 1,530
- پسندها
- 18,786
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 17
سطح
24
- نویسنده موضوع
- #91
دستام مشت شدن و اخمامو تو هم کشیدم. پست...؟ ژاکلین الآن به ما چپ دستا اینو گفت؟ به خانواده من؟ احساس کردم اشک داره تو چشمام میاد، اما زود پسش زدم و زمزمه کردم:
- تو... تو یکی از اونایی!
- آره، از هموناست!
ناباور نگاهمو به صندلی عقب و دست اما که رو شونه ام نشسته بود دوختم. خشم تو فیروزه های زیر اخم فرو رفته اما موج میزد. با اضطراب وجودم دستشو پس زدم و گفتم:
- متاسفم، الان فقط به تنهایی نیاز دارم... .
* * *
«دانای کل»
دفتر مدیران، یه اتاق بزرگ با میز گردی که دورش حداقل ده صندلی جا می شد. کنار اون اتاق، اتاق خواب هایی هم برای مدیرا وجود داشتن. ده تا اتاق که تنها دو تاش دو نفره بود؛ یکی اتاق مشترک کارلا و جان، و اون یکی... .
- تونستی چیزی راجبشون بفهمی؟
زن کت شلواری ای که نقاب خرگوش خرگوش...
- تو... تو یکی از اونایی!
- آره، از هموناست!
ناباور نگاهمو به صندلی عقب و دست اما که رو شونه ام نشسته بود دوختم. خشم تو فیروزه های زیر اخم فرو رفته اما موج میزد. با اضطراب وجودم دستشو پس زدم و گفتم:
- متاسفم، الان فقط به تنهایی نیاز دارم... .
* * *
«دانای کل»
دفتر مدیران، یه اتاق بزرگ با میز گردی که دورش حداقل ده صندلی جا می شد. کنار اون اتاق، اتاق خواب هایی هم برای مدیرا وجود داشتن. ده تا اتاق که تنها دو تاش دو نفره بود؛ یکی اتاق مشترک کارلا و جان، و اون یکی... .
- تونستی چیزی راجبشون بفهمی؟
زن کت شلواری ای که نقاب خرگوش خرگوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش