- تاریخ ثبتنام
- 26/3/23
- ارسالیها
- 40
- پسندها
- 205
- امتیازها
- 503
- مدالها
- 2
سطح
1
- نویسنده موضوع
- #21
با عصبانیت به سمتم اومد و گفت:
- احمقی دیگه! احمقی و نمیفهمی که و تو باعث این حال کامرانی! احمقی و نمیفهمی نزدیک بود بمیره!
چشمام گرد شد!
یعنی چی که من باعث حال کامرانم؟
با تعجب گفتم:
- اونوقت چرا من باعث حال کامرانم؟
سری از تاسف تکون داد.
- از جلوی چشمام گمشو!
- مثلا اگه گم نشم چه غلطی میکنی؟
خواست چیزی بگه که کامران داد زد:
- بس کنید دیگه اه! آرمین ولش کن تو هم! ساحل من مشکل تنفسی دارم تو جاهای فضا بسته و کوچیک دچار حمله عصبی میشم!
ناباور به کامی نگاه کردم من چیکار کردم؟!
نزدیک بود یک نفر رو بکشم؟
سرم گیج رفت و احساس کردم فشارم افتاد!
به سمت کامران رفتم و با بغض گفتم:
- من... من نمیدونم چی باید بگم! واقعا قصدم شما نبودین قسم میخورم! معذرت میخوام بهخدا اگه چیزیتون میشد منم...
- احمقی دیگه! احمقی و نمیفهمی که و تو باعث این حال کامرانی! احمقی و نمیفهمی نزدیک بود بمیره!
چشمام گرد شد!
یعنی چی که من باعث حال کامرانم؟
با تعجب گفتم:
- اونوقت چرا من باعث حال کامرانم؟
سری از تاسف تکون داد.
- از جلوی چشمام گمشو!
- مثلا اگه گم نشم چه غلطی میکنی؟
خواست چیزی بگه که کامران داد زد:
- بس کنید دیگه اه! آرمین ولش کن تو هم! ساحل من مشکل تنفسی دارم تو جاهای فضا بسته و کوچیک دچار حمله عصبی میشم!
ناباور به کامی نگاه کردم من چیکار کردم؟!
نزدیک بود یک نفر رو بکشم؟
سرم گیج رفت و احساس کردم فشارم افتاد!
به سمت کامران رفتم و با بغض گفتم:
- من... من نمیدونم چی باید بگم! واقعا قصدم شما نبودین قسم میخورم! معذرت میخوام بهخدا اگه چیزیتون میشد منم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر