• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات آسمانی به رنگ سرخ |ویدا کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع vida1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 48
  • کاربران تگ شده هیچ

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
128
پسندها
541
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
«به نام نامی یزدان»


نام وان‌شات: آسمانی به رنگ سرخ
نویسنده: ویدا
ژانر: #فانتزی
خلاصه: چند روزی است آسمان بی‌دلیل به رنگ سرخ درآمده. نه جایی آتش گرفته و نه مراکز هواشناسی و... از حادثه‌ی عجیبی گزارش کرده‌اند. ناگهان اتفاقی خارج از ذهن رخ می‌دهد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
128
پسندها
541
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
همهمه، فضا را پر کرده است. آدم‌های آشنا، به یکدیگر چسبیده‌اند و از هم یک‌مایل هم دور نمی‌شوند. بسیاری، از همان ابتدای سرخ و قرمز شدن آسمان، از خانه‌هایشان بیرون نیامده‌اند. خبرنگار های مختلف، به دنبال جواب این سوال هستند که: چرا آسمان به رنگ سرخ در آمده است؟ اما هیچ‌یک، حتی یک جواب بسیار کوتاه هم برای این سوال ندارند. هیچ مراکزی از چیز عجیبی گزارش نداده‌اند و به مردم هشدار خاصی هم نداده‌اند.
آسمان، هرروز و هرروز، سرخ‌تر می‌شود و حال، تقریبا به رنگ خون درآمده است. با این وضعیت جدید، هم‌چنان همه‌چیز عادی بود تا این‌که؛ افراد زیادی نوجوانان خود را گم کرده و پس از چند ساعت جنازه‌ی آن‌ها را یافتند.
اخبار و خبرنگارها نیز، جز ویدیوی گریه کردن مادر و پدران، درحالی ‌که فرزند خود را در آغوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
128
پسندها
541
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
زندگی‌های زیادی بر اثر این اتفاقات از هم پاشیده‌اند و خیلی‌ها، در محضر طلاق، آخرین جایی‌ست که یکدیگر را می‌بینند‌. در این هنگام، دختر پانزده ساله و برادر سیزده ساله‌اش، افرادی هستند که در خانه تنها مانده‌اند و به همین دلیل، پرستار بچه‌ای برای آن‌ها استخدام کرده‌اند. پسرک سیزده ساله، بسیار از قیافه‌ی زیبای پرستار بچه، خوشش آمده است. در یک شب به ظاهر عادی، پسرک تصمیم گرفت که خودش را به خواب بزند تا ببیند که آیا پرستار دوست‌پسر یا نامزد خود را، به خانه می‌آورد یا خیر؟
پس از چند دقیقه، نقشه‌اش جواب داد و پرستار از اتاق مشترک او، با خواهرش، خارج شد. از لای در طبقه‌ی پایین را نگاه کرد و دید پرستار، با دوستانش جمع شده است و دارند یک بازی مثل جرئت یا حقیقت را بازی می‌کنند. نزدیک ده نفر، دور هم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
128
پسندها
541
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
شیشه، می‌چرخد و می‌چرخد و طی اتفاقاتی که از آن بالا قابل تشخیص دادن نبود، پرستار بچه‌ی جذاب، با همان لبخندهای دل‌نشین همیشگی‌اش، تک‌تک آنان را بغل می‌کند و وقتی نوبت به یک مرد، با لباس خواب فیروزه‌ای می‌رسد، به محض بغل کردنش، چاقویی در می‌آورد و رگ گردن‌ مرد را می‌شکافد!
چهار دختر دیگر نیز به چهار مرد دیگر حمله‌ور می‌شوند و آن‌ها را به طرز فجیعی می‌کشند.
پسرک، با ترس دست چپ خود را روی دهانش می‌گذارد و تا حد امکان، جلوی بیرون رفتن صدا از دهانش را می‌گیرد. پرستار، پس از چند ضربه‌ی دیگر، بالآخره از روی مرد بلند می‌شود و درحال زبان کشیدن به دوتا دندان‌های بالایش به‌سمت باقی دختران می‌رود‌. چند لحظه‌ای با لبخندی ملیح، به صورت یکدیگر خیره می‌شوند. پرستار، دستی لای موهای طلایی و بلند و خونین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

vida1

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
10/3/24
ارسالی‌ها
128
پسندها
541
امتیازها
2,803
مدال‌ها
5
سطح
5
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
پسرک، با چشمان ریز شده؛ به طرح روی کتاب نگاه می‌کند. نماد شیطان‌پرستی، خودش را به رخ می‌کشد. طبق افسانه‌های بسیار قدیمی، اکثر شیطان‌پرست‌ها، بر این باورند که اگر خون پسری پاک را بریزند، نه‌تنها شیطان به بهشت بازمی‌گردد؛ بلکه باران خون نیز در کل جهان می‌بارد. طبق اتفاقات گذشته، فقط دومی درحال رخ دادن است.
پرستار، با لبخندی ملیح، با چاقویی که متعلق به قصابی‌هاست، از پله‌ها بالا می‌آید و آخرین چیزی که پسرک می‌بیند، بالا آمدن چاقو است...!
دخترک، فقط صدای جیغ برادرش را شنید و سپس خودش نیز به دیدار باقی مردگان رفت!
پلیس‌ها، از محل رویداد حادثه عکس می‌گیرند و سعی بر دستگیر کردن پرستار می‌کنند.
چند روزی است که باران خون می‌بارد. ولی به این دلیل نیست که شیطان به بهشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
عقب
بالا