متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کاربرد هشتگ احمد_شاملو

  1. Mahdiye sajdeh

    ویژه رمان هُـودِه | مهدیه سجده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    ما با نگاه ناباور فاجعه را تاب آورديم.. تنهايی را تاب آورديم، و خاموشی‌ را.. و اكنون در اعماق خاكستر می‌تپيم. #احمد_شاملو _________________________________ سلام سوم‌امشب یه پارت دیگه هست شب میذارم بخونید. نظر یادتون نره:grinning-face: دوستون دارم:) هدف قاتل چیه؟ جهت مشاهده متن کامل باید...
  2. Mahdiye sajdeh

    ویژه رمان هُـودِه | مهدیه سجده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    هرگز کسی این‌گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم #احمد_شاملو ____________________________ سلام بعد از دو روز قطعی سایت. خوبین؟ حال دلتون خوبه؟ میگم این پارتای اخر گیجتون نکرده؟ روندش تند نبوده؟ اگر آره حتما بهم بگید. دوستون دارم یه پارت دیگه میذارم :) جهت مشاهده متن کامل باید...
  3. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    اینان مرگ را سرودی کرده‌اند. اینان مرگ را چندان شکوه‌مند و بلند آواز داده‌اند که بهار چنان چون آواری بر رگِ دوزخ خزیده است. ای برادران! این سنبله‌های سبز در آستانِ درو سرودی چندان دل‌انگیز خوانده‌اند که دروگر از حقارتِ خویش لب به تَحَسُّر گَزیده است. #احمد_شاملو
  4. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    ...اوست؟ این لالایی سکرآوری که مرا این طور مرا به خواب فرو برد، نفس او بود؟ زانوی او بود که گذاشت سرم را بر آن بگذارم؟ باور نمی‌کنم. آخر این خوشبختی خیلی بزرگ است؛ این یک رویاست! در فراسوهای عشق، تو را دوست می‌دارم در فراسوهای پرده و رنگ در فراسوهای پیکرهایمان... #احمد_شاملو مثل خون در رگ های من
  5. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    ...واژگونه در آبگینه بی‌قرار باران را گو بی‌مقصود ببار لبخند بی‌صدای صد هزار حباب در فرار باران را گو به ریشخند ببار چون تار‌ها کشیده و کمان کش باد آزموده‌تر شود و نجوای بی کوک به ملال انجامد باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه گلویش سبز بخواند باران را اکنون گو بازیگوشانه ببار #احمد_شاملو
  6. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    من جزیی از توام، دیگر نه زمان و نه مرگ هیچ یک عطش مرا از سرچشمه ی وجود و خیالت بی نیاز نمیکند... #احمد_شاملو
  7. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    و به هنگامی که هَمگِنانِ من عشق را در رؤیای زیستن اِصرار می‌کردند، من ايستاده بودم تا زمان لَنگ‌لَنگان از برابرم بگذرد و اكنون در آستانه‌ی ظلمت زمان به ريشخند ايستاده است تا مَن‌اَش از برابر بگذرم و در سياهی فرو شَوَم به دريغ و حسرت چَشم بر قَفا دوخته آنجا كه تو ايستاده‌ای ... #احمد_شاملو
  8. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    میانِ آفتاب‌های همیشه زیباییِ تو لنگری‌ست ــ نگاهت شکستِ ستم‌گری‌ست ــ و چشمانت با من گفتند که فردا روزِ دیگری‌ست. #احمد_شاملو #گفت‌وگو_با_آیدا
  9. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    لبانت به ظرافتِ شعر شهوانی‌ترینِ بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می‌کند که جاندارِ غارنشین از آن سود می‌جوید تا به صورتِ انسان درآید. و گونه‌هایت با دو شیارِ مورّب، که غرورِ تو را هدایت می‌کنند و سرنوشتِ مرا که شب را تحمل کرده‌ام بی‌آنکه به انتظارِ صبح مسلح بوده باشم #احمد_شاملو
  10. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    کبابِ قناری برآتشِ سوسن و یاس روزگارِ غریبی‌ست، نازنین ابلیسِ پیروزْ‌م**س.ت سورِ عزایِ ما را بر سفره نشسته است خدا را در پستویِ خانه نهان باید کرد...! #احمد_شاملو
  11. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    «ــ مرگِ شاعر را باور نمی‌کنم، چرا که اگر شاعر بمیرد، شعر می میرد. هم چنان که مُردنِ چراغ، به ساده‌گی مرگِ نور است! » #احمد_شاملو
  12. قند

    چالش "برگی از احساس شعر و دست نوشته‌ها"

    در خلوتِ روشن با تو گریسته‌ام برایِ خاطرِ زندگان، و در گورستانِ تاریک با تو خوانده‌ام زیباترینِ سرودها را زیرا که مردگانِ این سال عاشق‌ترینِ زندگان بوده‌اند. #احمد_شاملو
  13. NASTrr

    حرفه‌ای دفتر عکاسی | NAST کاربر انجمن یک‌رمان

    در ظلمتِ عبوسِ لطيفِ شب من در پیِ نوای گُمی هستم... #احمد_شاملو
عقب
بالا