خانمجان بغضش میشکند و میگوید:
- انتظار داری دخترم رو ندیده و نشناخته بدم به یه از خدا بیخبر؟ اصلا یکبار به حرف دلش گوش کردی؟ ببینی خودش چیمیگه... فقط برای خودت میبری و میدوزی... .
از ترس اینکه دعوا بیش از پیش شدت نگیرد میگویم:
- داداش گفتی تا پنجشنبه باید خودمون رو آماده کنیم درسته؟...