نتایح جستجو

  1. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار مریم ترنج | اشعار پارسی

    با گیس‌های بریده هم می‌شود خوشبخت شد این را مادر کف دستم نوشت وقتی رخت‌های سیاهش را چنگ می زد و می‌خندید به پیشانی نیمه ‌سوخته ‌ام به سینه‌ ام که مرغ ماهی ‌خواری به آن منقار می ‌کوبد به سرم که تیر می‌کشد برای سربازهایی که کلاغ‌ پراز چشم ‌هایم پریدند و در گورهای دسته‌جمعی گم شدند گفتم: در...
  2. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار عظیم خلیلی | اشعار پارسی

    با پاهای برهنه از دریا می آمدم تا انتهای غروب وقتی که کـفش هایم پر از دانه های شن بود وقتی که صدف ها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم دریا پر از مهتاب بود . وقتی چشم منتظرم،ستاره ها را بدرقه می کرد سپیده ی اندوه سر زد و تنها مرغان سپیدی وقتی که تو را میان خلوت ساحل و دریای مسافر گم کردم.
  3. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار محبوبه طاهری | اشعار پارسی

    گذر واژه ی عمر بی نهایت هستی شمار چندی است بی تو من گمگشته در تارنمایه هستی بی تو من در شک به هر دوستی در لج با هستی چه بگویم از این برباد رفته؟ پشت این تارنمایه رو در روی این زمانه در هیاهوی این سکوت در تلاطم این سکون چگونه درگذرم از فاصله گذر واژه ی رهایی بی تو در تار مانده ام
  4. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار سمیرا قطب | اشعار پارسی

    میوه هایی که می افتند به درخت باز نخواهد گشت آغوش تو ادامه ی تابستان است که مرا در خودش فرو می ریزد در آیینه های جوان سالی ام در حال قدم زدنی با آن دوچرخه ی زنگی و سبد کوچک عصرانه کمی بعد پشت در پا می کوبی من در آينه سرخاب می زنم تو می گویی: زیبایی! تمام میان سالی به چشمانت اعتماد می کنم آینه...
  5. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار علی الفتی | اشعار پارسی

    شامگاهان یا به هنگام شام کنیزان خودم را از صخره ای پرتاب می شوم و صبح خودم را در رختخواب می یابم. چه سرنوشت غم انگیزی است !
  6. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار بهرام سالکی | اشعار پارسی

    آری ! تاریخ اینگونه آغاز شد یک روز که آفتاب می‌چکید آرام،بر شاخسار بید . و پروانه ‌هابر گرد کرمکی شب تاب طواف می‌ کردند. و چلچله ‌ای غریب واژه ی سفید زمستان را از بال‌های سیاه خود می ‌شست. و قناری ز روی برگ شقایق سروده ی غزلی تازه را ز بر می‌ کرد . و جویبار خسته ی راه حکایت سفرش را به گوش گل...
  7. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار عفت خادمی | اشعار پارسی

    آستینم دارد پر می شود از معجزه باید به اصل ماجرا برگردم تبر را از ابراهیم بگیرم عصا را از موسی شاید هم در را کورهای مادرزاد را شفا بدهم و دختران قبیله را عروس کنم باید از طور بالا بروم و یک آسمان وحی بیاورم تا سیاه های برزنگی یکی یکی سپید شوند و بی آنکه آب از آب تکان بخورد چاک پیراهن نیل را...
  8. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار راحله نیازی | اشعار پارسی

    من می خواهم تو را نفس بکشم قدم بزنم ، تو را هجی کنم ، تماشایت کنم . تو را سکوت کنم و فریاد بزنم . می خواهم هر لحظه ، هر جا پر شوم از حس با تو بودن ، در تو زیستن . می خواهم عاشقت باشم می خواهم بهانه ام شوی ، دلتنگت شوم ترانه ام شوی تا حواسم به تو باشد می خواهم تک تک رجهای تن تو را بشمارم تا مرز...
  9. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار فخری برزنده | اشعار پارسی

    اگر یک روز از زندگی من باقی مانده باشد از هر جای دنیا چمدان کوچکم را می‌بندم راه می‌افتم ایستگاه به ایستگاه مرز به مرز پیدایت می‌کنم کنارت می‌نشینم روی سینه‌ ات به خواب می‌روم .
  10. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار مرتضی عنابستانی | اشعار پارسی

    جاذبه،شیره ی همه را کشیده است و دیگر چیزی فوران نمی کند. ابرها رفته‌ان آسمان مرده است و خدا در کانال‌های تلویزیون در بورس لباس‌های ترک در صاف شدن چروک در زیبایی بی‌ وقفه حراج می‌شود. بچه‌ها شکم مادرشان را پاره می‌کنند و به دنیا می‌آیند از چاقو می‌مکند و رشد می‌کنند. ماشین‌ها می‌توانند بایستند...
  11. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار نصرت الله مسعودی | اشعار پارسی

    آدرس مرا نمی دانی برای همین همیشه گم می شوم. در ایستگاهِ سفرهای ناخواسته شکل هق هق من که یادت نباید رفته باشد! پیدایم کن پیش از آنکه سونامیِ این روزها فانوس های دریایی را پشت خروارها شن پنهان کرده باشد
  12. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار مهدی صادقی | اشعار پارسی

    تمام این فاصله‌ها تمام این تنهایی‌ها تمام نداشتن‌هایت ای کاش خوابی بودند شبیه خواب دم صبح می‌آمدی با دستان شبیه اطلسی‌ ات بیدارم می‌کردی می‌گفتی: جان دلم‌!صبح شده است! و من به بهانه‌ی رهانیدنم از خوابی سخت در آغوش می‌کشیدمت. اما حیف‌ ! تو نیستی و من به واقعی ترین شکل ممکن اسیر کابوس نداشتنت شده...
  13. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار صدیقه مرادزاده | اشعار پارسی

    پاهایت را بردار صدای خش خش برگ ها کمر درخت را می شکند لبخند می زنی و باورت نمی شود من اگر گوشه ی خانه ام آه بکشم برگه های روی میز کار تو به هم می ریزد حالا هی پنجره را ببند باد را لعنت کن و پرده ها را بکش و باورت نمی شود ترکیدن بغض گلوی من به لرزیدن اتاق تو ربط دارد به جنس پنجره ها شک کنی...
  14. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار مهنوش قربانعلی | اشعار پارسی

    از دو لیوان که تفاوت طعم ها را لب می زدند طلاقی عاطفی مرا گرفت گرفت چابکی جادوی چشم هایم را که شعبده ی روزها را به هیچ می گرفت . گرفت بازی حرف هایی را که بر لب هایم پناه گرفته بودند گرفته ایم دو سر بازی روزها را و می کشیم پرت می شویم در ” از دوستت دارم می آیم” گره می خوریم با ” مرا ببوس ” ...
  15. ماهی قرمز؛

    شاعر‌پارسی اشعار محسن حسن خانی | اشعار پارسی

    چقدر صدای دویدنت از کوچه دور شده می ترسم چشم بردارم و تلافی تمام قایم باشک های گذشته را سرم در آورده باشی می ترسم این زمانه لعنتی آنقدر بزرگت کرده باشد که دیگر زیر چادر مادرت جا نشوی می ترسم دور شده باشی آنقدر که خودت را پشت مردی غریبه پنهان کرده باشی نه ! چشم بر نمی دارم می خواهم تمام ده، بیست،...
عقب
بالا