بهش نگاه کردم، چشماش غرق ناراحتی و غم بود اما صدای خندههاش گوش عالم و آدم رو کر میکرد
اون کی بود؟
اگه کسی نمیشناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم میگفت خوشی زده زیر دلش؛ شاید هم میگفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب...
***
به نام او
نام دلنوشته: حسِ جدید
نام نویسنده: نیلو. ج
تگ: منتخب
نام ویراستار: merry
مقدمه:
ایستادهام، قلبم تندتند میزند. مینشینم، قلبم تندتند میزند.
میخوابم، قلبم تندتر میزند.
تمام رگهای بدنم را حس میکنم. تمام حرکت خونهای درون رگهایم را هم حس میکنم.
بدنم میلرزد، دستم...