نام دلنوشته:"من 17 ساله"
نام نویسنده :lindd
مقدمه:من مقدمه ایی ندارم چون خود دلنوشته ام خودش مقدمه اس خودش خیلی حرفا میزنه نمیدونم چرا ولی به نظرم درد ها تمومی ندارن هر روز یک نوع جدیدش رو تجربه می کنیم درد ها مقدمه ایی ندارن و نه پایانی درد و رنج همیشه هست انقدر زیادن که روز بعد به درد و زنج...
بهش نگاه کردم، چشماش غرق ناراحتی و غم بود اما صدای خندههاش گوش عالم و آدم رو کر میکرد
اون کی بود؟
اگه کسی نمیشناختش و از شرایط زندگیش خبر نداشت قطعا یا با خودش فکر میکرد اون دیوونه شده یا هم میگفت خوشی زده زیر دلش؛ شاید هم میگفتن خوشبحالش که هیچ غمی نداره!
اما امروز فرق داشت، غم چشماش عجیب...