مجموعه دلنوشته‌های من 17 ساله | lindd کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع lindd
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 239
  • برچسب‌ها
    #غمگین
  • کاربران تگ شده هیچ

lindd

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
13/8/23
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته:"من 17 ساله"
نام نویسنده :lindd

مقدمه:من مقدمه ایی ندارم چون خود دلنوشته ام خودش مقدمه اس خودش خیلی حرفا میزنه نمیدونم چرا ولی به نظرم درد ها تمومی ندارن هر روز یک نوع جدیدش رو تجربه می کنیم درد ها مقدمه ایی ندارن و نه پایانی درد و رنج همیشه هست انقدر زیادن که روز بعد به درد و زنج روز قبل می خندیم یا پوزخن یا نیش خند و... میزنیم درد و رنج مثل شب و روز همه در چرخشه انتهایی نداره و وقتی تموم میشه که نابود بشه عامل اصلی نابود بشه ادما بمیرن مثل شبو روز که باید زمین بمیره نابود بشه یا هر سیاره ایی نابود بشه تا شب و روزی نباشه این پایان همه درد هاس باعث ارامشه ولی کی این ارامش میاد!؟...

ادما با هر حرفی میشکنن ولی قبل اینکه توی بخوای اونا رو بشکنی باید بدونی اونا با حرف خانواده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/4/21
ارسالی‌ها
3,503
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
23
سطح
29
 
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

lindd

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
13/8/23
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
نمیدونم کی ؟کجا ؟و چه موقع ؟ولی مرگ میاد سراغم ولی اومد وارم روزی که می خواد بیاد خیلی نزدیک باشه چون اون منو به ارامش میرسونه دیگه هر روز تظاهر نمی کنم هر روز نقاب نمی زنم هر روز با خودم نمیگم ی روز کوفتی دیگه شروع شده ولی شاید مرگ هم راه حل ارامشم نباشه شاید هم باشه بعضی ها شاید با مرگ ارامش پیدا کنن ولی من حتی نمیدونم با مرگ ارامش پیدا میکنم یا نه هر روز تصور می کنم از جایی بلند خودمو به پایین میندازم اخرین لحظات رو سعی میکنم تصور کنم مادر که روی پشت بام ساختمونی ایستاده و با گریه التماس میکنه ولی فکر نکنم برای مادر من صدق کنه انقدر براش بی ارزشم که فکر کنم اون لحظه حتی برای برگردوندن من هم نمیاد منم بر گشتی ندارم با پشت سرم نگاهی میکنم که مردم گوشی به دست از لحظات مرگم فیلم میگیرن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

lindd

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
13/8/23
ارسالی‌ها
5
پسندها
13
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
تودنیا ی قتنون هست جسیت نداره نژاد ندار هر جای دنیا باشی این قانو هست قاونی که پدر مادرا حق دارن ولی بچه ها حق نداره پدر مادرا حق دارن بچه ها رو با حرفاشون بکش اونا رو کوچیک کنن اونا جزر بدن شکنجه بدن حق دارن براشونه تصمیم بگیرن بچه ها عرو سک خیمه شب بازی پدر مادرا هستن رباتین که باید علایق خانواده ها رو دنبال کنن این تهنا حقیه که بچه ها دارم و تنها چیزی که بچه ها حقش رو دارن نفس کشیدن با جزره نفس کشیده با مرگ روی نفس کشید با با گریه ها شبونه نفش کشیدن با ممرگ روحی با مرگ عاطفه و احساساتشون انقدر بچه ها رو خورد کردن ولی ذوق بچه ها رو برای چیزای کوچیک می ببینن تعب میکنن انقدر بچه ها رو محدود کردن که با ی ازادی کوچیک خوشحال میشن و به خوبی ازش استفاده مکنن بچه ها اسیر خانواده ها هستن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا