شعرکده اشعاری درمورد خستگی

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROEE
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 197
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROEE

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,048
پسندها
55,591
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
"به نام خدا"
ما چون دو دریچه ، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه
بیش از شب و روز تیره و دی كوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زیرا یكی از دریچه ها بسته ست
نه مهر فسون ، نه ماه جادو كرد
نفرین به سفر ، كه هر چه كرد او كرد
***

لحظه دیدار نزدیک است
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد،
دلم،
دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های!
نخراشی به غفلت گونه ام را،
تیغ
های،
نپریشی صفای زلفکم را،
دست
و آبرویم را نریزی،
دل
ای نخورده م**س.ت

لحظه ی دیدار نزدیک است
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROEE

GHAZAL NAROEE

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,048
پسندها
55,591
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
من از این نفس، از این بی سر پا خسته شدم
خودم از دست خودم آه خدا خسته شدم
***

نقش خستگی ها را در نگاه من بنگر
از سخن توان دانست حال دل به آسانی
زندگی انگار
تمام صبرش را بخشیده است به من…!
هرچه من صبوری میکنم او با بی صبری تمام
هول میزندبرای ضربه بعد…!
کمی خستگی در کن، لعنتی…
خیالت راحت…!
خستگی من
به این زودی ها در نمی شود…
شعر در مورد خستگی از دنیا
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر
شعر در مورد خستگی کار
اینکه هر روز بیایم تو مرا عفو کنی
بروم باز خطا پشت خطا خسته شدم
شعر در مورد خستگی از کار
ﻣﺮﺩﻯ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﻯِ خستگی
ﺑﺎ ﺳﻜﻮﺕِ ﺣﻨﺠﺮﻩ، ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﻥﺍﺵ
ﭘﺮﺳﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦِ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎﺋﻰ ﺩﺍﺭﺩ
ﻛﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥﺍﺵ ﺑﺮﻣﺮﮒِ ﺧﻮﻳﺶ
ﻟﻌﺎﺏِ ﺯﻧﺪگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROEE

GHAZAL NAROEE

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,048
پسندها
55,591
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
من در این تاریکی
فکر یک بره ی روشن هستم،
که بیاید علف خستگی ام را بچرد

***
لا اقل کاش دمی شکرگزارت بودم
من از این لال زبانی به خدا خسته شدم

***
زن محبت را تلافی می‌کند
خستگی را ترمه بافی می‌کند

***
با تو هستم ای حریم خستگی
لحظه ای بنشین و جانم تازه کن
نام خود در گوشه ی نامم گذار
نام خامم را پر از آوازه کن
شعر در مورد خسته ام از زندگی
ای که ناگفته همه حاجت ما را دادی
قسمتم کن بروم کرب و بلا خسته شدم


***
سالهای خستگی ام را
روی شانه های
هیزم شکن
ترجمه می شود
باچه زبانی
خجالتم رابنویسم
وقتیکه
هر صبح درختها
به من سلام می کنند.
خسته ام از تکرار شنیدن ” مواظب خودت باش “
تو اگر نگران حال من بودی!
که نمیرفتی
شعر در مورد خسته شدن از دنیا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROEE
عقب
بالا