نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دنباله دار تگ کن و قصه آشنایی تونو بگو

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 17
  • بازدیدها 902
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

MehrDãd.K

کاربر فعال
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,701
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #1
+ به نام خدا +

همه ما کسایی هستند که الان سوای بقیه روشون حساب میکنیم و دوستمونن ؛
اگه یادتون میاد چی شد که اشنا شدید ، تگ کنید و قصه رو از زاویه دید خودتون بنویسید :)
 

MehrDãd.K

کاربر فعال
سطح
44
 
ارسالی‌ها
1,234
پسندها
70,701
امتیازها
61,573
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • #2
iTs_MãeDe iTs_MãeDe

عجیبه ولی انقد دقیق یادمه انگار دیروز بود !
من پلدختر بودم خونه مادر بزرگم ، تو اتاق تَهی ( یه اصطلاحه ) نشسته بودیم .
دختر خالم یه بسته نت یه ساعته گرفت و من آنلاین شدم و دیدم تاپیک نقد کاریزما ، ریپلای خورده.
خ خوشحال شدم ؛ تنها تاپیکی که دلم میخاست ریپلای بخوره همیشه ، نقد کاریزما بود !
بعد مائده یه نقد خ جامع نوشته بود که شبیه نقد نبود ، بیشتر زندگی با کاریزما بود !!! :)
بعدش تو پروفش راجع به کاریزما و بقیه رمانام حرف زدیم...
بعد منو دعوت کرد یه انجمن دیگه و اونجا نزدیک تر شدیم ...
تا امروز که مثلا !! رفیقیم و من نمی دونم چی شد که شدیم رفیق !! :)))
:thinking: :laughting...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
  • #3
NEGIN_R I'M_NEGIN
اومد پی وی گفت مدیر فلان بخش می تونی باشی یا نوچ
منم اصن نم دونستم حتی معنی بخشی ک میگه چی هس
گفتم ناچ اما بعدش واس این تالار رفتم و بعدشم ک بحث ابهت اومد و خلاصه شد دیگه :85:
 
امضا : -No Voice

-No Voice

نویسنده انجمن
سطح
43
 
ارسالی‌ها
1,228
پسندها
66,838
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
  • #4
بردیا AhOrAh
سر ی بحثی اومد ب هامان گف همه بچه اتن فق من خار داشتم؟ :laughting: :laughting: :laughting:
و بعدشم ک گروه جذابش و در اخرم سر شغلش کار بیخ پیدا کرد:85:
 
امضا : -No Voice

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
2,697
پسندها
50,526
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
  • #5
اولین دوستم سالخورده و گربه اش Cãlypso
وقتی اسمش رو دیدم بهش گفتم اسمش شده ایده واسه داستان کوتاهم. اون اوایل رمان پژواک رو مینوشت و منم فکر کنم عروس شیطان کلی راجع به رمانامون حرف می‌زدیم. هنوزم که هنوزه یادم رفته داستان پریچهر رو استارت بزنم. اما هیچ وقت از یادم نرفته
 
امضا : مهدیه احمدی

Elena

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
363
پسندها
15,113
امتیازها
39,073
مدال‌ها
17
  • #6
Hakan Hakan
من داشتم دور تا دور خونه داییم میدوییدم و جیغ می زدم موهامم باز بود اون یکی داییم هم در تلاش برای گرفتن من ایشون تازه از ترکیه اومده بودن و مهمان داییم بودن از در خونه یهو وارد شد و جلوی من بود پیچیدم که نخورم بهش موهام گیر کرد تو ساعتش ! :straight-face: کچل شدم :/ اصن صحنه رمانتیکی بود اشکم دراومد :laughting:
یادته چطوری غر می زدی مو نیست که دمه اسبه؟! :hmmsmiley02:دوست دخترشم بی غیرت !!!! داشت تر تر می خندید پسر دایی منم پشت سرش اومد تو یکم نگاه کرد بعد فسفراش تموم شد گفت چرا چپیدین تو هم؟ ایشونم در خال غر غر برگشت گفت دم دختر عمت گیر کرد تو ساعتم الانم در نمیاد :hmmsmiley02::laughting: در اون روز و اون لحظه ازت خیلی بدم میومد هاکان خان
 

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
968
پسندها
67,196
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
  • مدیر
  • #7
`Nastaran `Nastaran` والا ما تو چت باکس باهم اشنا شدیم
بعد یه روز اومد خصوصی گفت برو تایپیکی که راجب زنای قاجاری زدم بخون
منم رفتم خوندم انقد خندیدم که اشکم درومد بعدشم هیچی دیگه از اخلاقاش خوشم اومد
رفتیم توگروهشون و با دوستاشم اشنا شدم
بعد معلوم شد اینا ج ح بازی کرده بودن و به این گفته بودن اون تایپیکو بزنه
 
امضا : M.JOUDI❁

HONEYEH

مدیر بازنشسته
سطح
29
 
ارسالی‌ها
1,495
پسندها
24,963
امتیازها
48,073
مدال‌ها
20
  • #8
اولین دوستم E ((Elmira))
سر جرات حقیقت
که توی پروف آقارضا بنویسم خاستگاری چیشد ؟
نوشتم و بعدشم سر دعوا با داییش دوست شدیم :hmmsmiley02:
 
امضا : HONEYEH

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
968
پسندها
67,196
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
  • مدیر
  • #9
Afsaneh.Norouzy افسانه نوروزی
افسانه ناظر رمانم بود خیلی مهربون و خیلیم کمکم کرد
بعدا که رفتم تو تیم ناظر رمانا بیشتر باهاش اشنا شدم و هیچی دیگه کم کم دوست شدیم
 
امضا : M.JOUDI❁

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
968
پسندها
67,196
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
  • مدیر
  • #10
GHAZAL NAROUEI Ghazal Naroee والا همه چی از اونجا شروع شد که من خیلی حوصلم سررفته بود کسیم نبود حرف بزنیم
رفتم تو لیست مدیرا بعد از اسمش خوشم اومد رفتم پروفش یکم باهاش شوخی کردم
بعد هیچی دیگه بچم ازم خوشش اومد و اومد خصوصی حرف زدیم
 
امضا : M.JOUDI❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا