- ارسالیها
- 1,324
- پسندها
- 3,557
- امتیازها
- 20,173
- مدالها
- 14
یادته، ده دوازده سال بیشتر نداشتی، برای مادرت از ناز و نعمتی که در جوونی داشت چیزی نمونده بود.
خودش و شوهردومش هرچی پول داشتن پای روزنامه ای که با دست خالی درمیاوردن، میریختن.
مادرت همه ی جواهراتش را فروخته بود و پول کاغذ و چاپ داده بود. اسم روزنامه آینده ایران بود. مادرت سردبیرش بود و شوهر دومش مدیرش...
با مادرم همراه | زندگینامه ی خودنوشت سیمین بهبهانی
خودش و شوهردومش هرچی پول داشتن پای روزنامه ای که با دست خالی درمیاوردن، میریختن.
مادرت همه ی جواهراتش را فروخته بود و پول کاغذ و چاپ داده بود. اسم روزنامه آینده ایران بود. مادرت سردبیرش بود و شوهر دومش مدیرش...
با مادرم همراه | زندگینامه ی خودنوشت سیمین بهبهانی