شاعر‌پارسی اشعار حمیدرضا برقعی

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 202
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #1
تو پلک می‌زنی و من به فکر گریه می‌افتم
تو تیغ داری و من آبدیده می‌شوم امشب

تو عطر می‌زنی و من بدون اینکه بخواهم
به سوی دفتر شعرم کشیده می‌شوم امشب

تمام من غزلی می‌شود به وصف تو یعنی
که با سلیقه خود آفریده می‌شوم امشب

من آن انار که با دست یک فرشته‌ی مغرور
از این بهشتِ خزان دیده چیده می‌شوم امشب

من از کویر، من از شب، من از سکوت، من از رود
من از تمام زبان ها شنیده می‌شوم امشب


#حمیدرضا_برقعی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #2
صـدای ضبط ، اتوبان ، هوای بارانی
به خودبیا! نرسیده به قم توقف کن

سلام دختر باران ، سلام خواهر ماه
بهشت رابه همین سادگی تصرف کن

#حمیدرضا_برقعی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #3
به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلند مرتبه پیکر، بلندبالا سر

فقط به تربت اعلی، سجده خواهم کرد
که بنده‌ی تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یمکن الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین، ما رایت الا تن
به آسمان بنگر، ما رایت الا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

همان سری که یحب الجمال محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت حسینا بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، اجنمی گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم ام وهب را، به پاره تن گفت
برو به معرکه با سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #4
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد

شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست

من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم

همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد

کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»

کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:

«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
م**س.ت از خانه برون تاخته ای یعنی چه»

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #5
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد چایی شیرین کربلایی ها
لبم حلاوت "احلی من العسل" دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا
درون قالب شش گوشه یک غزل دارد

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟
بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون
که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.

#حمیدرضا_برقعی
#آدینه_آئینی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,912
پسندها
55,314
امتیازها
96,873
مدال‌ها
53
سطح
39
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #6
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد


صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضه ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در و دیوار خانه ای مشکی است

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ی ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا