متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار فیض کاشانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 104
  • بازدیدها 1,418
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #1
فیض نور خداست در دل ما
از دل ماست نور منزل ما
نقل ما نقل حرف شیرینش
یاد آن روی شمع محفل ما
در دل از دوست عقدهٔ مشکل
در کف اوست حلّ مشکل ما
تخم محنت بسینهٔ ما کشت
آنکه مهرش سرشته در گل ما
سالها در جوار او بودیم
سایهٔ دوست بود منزل ما
در محیط فراق افتادیم
نیست پیدا کجاست ساحل ما
مهر بود و وفا که میکشتیم
از چه جور و جفاست حاصل ما
دست و پا بس زدیم بیهوده
داغ دل گشت سعی باطل ما
دل بتیغ فراق شد بسمل
چند خواهد طپید بسمل ما
چونکه خواهد فکند در پایش
سر ما دستمزد قاتل ما
طپش دل زشوق دیدار است
به از این چیست فیض حاصل ما
در سفر تا بکی تپد دل ما
نیست پیداکجاست منزل ما
بوی جان میوزد در این وادی
ساربانا بدار محمل ما
هر کجا میرویم او با ماست
اوست در جان ما و در دل ما
جان چو هاروت و دل چو ماروتست
زاسمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #2
عشق گسترده است خوانی بهر خاصان خدا
میزند هر دم صلائی سارعوا نحواللقا
بر سرخوانش نشسته قدسیان ساغر بکف
هین بیائید اهل دل اینجاست اکسیر بقا
یا عبادالله تعالوا اشربوا هذا الرحیق
یا عبادالله تعالوا مبتغاکم عندنا
سوی ماآئید مخموران صهبای الست
تا برون آریمتان از عهدهٔ قالوا بلی
دلگشا بزمی زاسباب طرب آراسته
بهرهر غمدیدهٔ اندوهگین مبتلا
باده و نقلست و مطرب ساقیان مهربان
ماه رویان جعد مویان نیکخویان خوشلقا
هر یکی از دیگری در دلبری چالاکتر
هر یکی بر دیگری سبقت گرفته در صفا
میکنند از جان باستقبال اهل دل قیام
خذ مداماً یا اخانا خیرمقدم مرحبا
هر که نوشد ساغر می از کف آن ساقیان
سیئّاتش میشودطاعات و طاعات ارتقا
هر که نوشد جرعهٔ زان زنده گردد جاودان
هر که گردد م**س.ت از آن یابد بقا اندرفنا
جاهلان گردند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #3
هشدار که هر ذره حسابست در اینجا
دیوان حسابست و کتابست در اینجا
حشرست و نشورست و صراطست و قیامت
میزان ثوابست و عقابست در اینجا
فردوس برین است یکی را و یکی را
انکال و جحیمست و عذابست در اینچا
آنرا که حساب عملش لحظه بلحظه است
با دوست خطابست و عتابست در اینجا
آنرا که گشوده است ز دل چشم بصیرت
بیند چه حساب و چه کتابست در اینجا
بیند همه پاداش عمل تازه بتازه
باخویش مرآنرا که حسابست در اینجا
با زاهدش ارهست خطائی بقیامت
باماش هم امروز خطابست در اینجا
امروز بپاداش شهیدان محبت
زآن روی برافکنده نقابست دراینجا
زاهد نکشد باده مگر دردی و آنجا
صوفیست که اورامی نابست در اینجا
آن را که قیامت خوش و نزدیک نماید
از گرمی تعجیل دل آبست در اینجا
دوری که نبیند مگر از دور قیامت
در دیدهٔ تنگش چو سرابست در اینجا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #4
هر دمم نیشی ز خویشی میرسد با آشنا
عمر شد در آشنائیها و خویشی ها هبا
کینه ها در سینه ها دارند خویشان ازحسد
آشنایان در پی گنجینه های عمرها
هیچ آزاری ندیدم هرگز از بیگانهٔ
هر غمی کامد بدل از خویش بود و آشنا
بحر دل را تیره گرداند چو خویشی بگذرد
میزند بر دل بگد چون آشنا کرد آشنا
خویش میخواهد نباشد خویش بر روی زمین
تا بریزد روزی آن بر سر این از سما
چون سلامی می کند سنگیست بر دل میخورد
بی سلام ار بگذرد بر جان خلد زان خارها
راحتی مر آشنا را زآشنائی کم رسد
نیست راضی آشنائی از سلوک آشنا
شکوه کم کن فیض از یاران ودر خودکن نظر
تا چگونه میکنی در بحر دلها آشنا
گر زمن پرسی زخویش و آشنا بیگانه شو
با خدای خویش میباش آشنا و آشنا
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #5
علم رسمی از کجا عرفان کجا
دانش فکری کجا وجدان کجا
عشق را با عقل نسبت کی توان
شاه فرمان ده کجا دربان کجا
دوست را داد او نشان دید این عیان
کو نشان و دیدن جانان کجا
کی بجانان میرسد بی عشق جان
جان بی عشق از کجا جانان کجا
کی دلی بی عشق بیند روی دوست
قطرهٔ خون از کجا عمان کجا
جان و دل هم عشق باشد در بدن
زاهدان را دل کجا یا جان کجا
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
هم سر ما عشق و هم سامان ما
سر کجائی عشق یا سامان کجا
عشق خان و مان هر بی خان و مان
فیض را بی عشق، خان و مان کجا
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #6
علم رسمی از کجا عرفان کجا
دانش فکری کجا وجدان کجا
عشق را با عقل نسبت کی توان
شاه فرمان ده کجا دربان کجا
دوست را داد او نشان دید این عیان
کو نشان و دیدن جانان کجا
کی بجانان میرسد بی عشق جان
جان بی عشق از کجا جانان کجا
کی دلی بی عشق بیند روی دوست
قطرهٔ خون از کجا عمان کجا
جان و دل هم عشق باشد در بدن
زاهدان را دل کجا یا جان کجا
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
هم سر ما عشق و هم سامان ما
سر کجائی عشق یا سامان کجا
عشق خان و مان هر بی خان و مان
فیض را بی عشق، خان و مان کجا
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #7
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا
لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست
این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا
یار کلفت دیگرست و یار الفت دیگرست
صحبت آنان جدا و صحبت اینان جدا
صحبت آنان قرین خواندن تبت ید است
صحبت اینان نشد از معنی قرآن جدا
صحبت آنان بلای جان هر فهمیدهٔ
صحبت اینان دوای درد از درمان جدا
یار باید یار را در راه حق رهبر شود
نه که سازد یار را از دین و از ایمان جدا
یار باید یار باشد در فراق و در وصال
نه بود در وصل یار و یار و در هجران جدا
یار باید یار را غمخوار باشد در بلا
زو جدا هرگز نگردد گر شود از جان جدا
در غم و اندوه باشد یار با یاران شریک
در نشاط و کامرانی نبود از ایشان جدا
چون بگرید یار باید یار هم گریان شود
نی که این گرید جدا گاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #8
زخود سری بدرآرم چه خوش بود بخدا
زپوست مغز برآرم چه خوش بود بخدا
فکنده ام دل و جانرا بقلزم غم عشق
اگر دری بکف آرم چه خوش بود بخدا
کنم زخویش تهی خویشرا ازخود برهم
زغم دمار بر آرم چه خوش بود بخدا
زدیم از رخ جان زنک نقش هر دو جهان
که روبروی توآرم چه خوش بود بخدا
کنم زصورت هر چیز رو بمعنی آن
عدد دگر نشمارم چه خوش بود بخدا
بنور عشق کنم روشن آینه رخ جان
مقابل تو بدارم چه خوش بود بخدا
زپای تا سرمن گر تمام دیده شود
بحسن دوست گمارم چه خوش بود بخدا
بر آن خیال کنم وقف دیده و دل جان
بجز تو یاد نیارم چه خوش بود بخدا
درون خانهٔ دل روبم از غبار سوی
بجز تو کس نگذارم چه خوش بود بخدا
بود که رحم کنی بر دل شکستهٔ من
بسوز سینه بزارم چه خوش بود به خدا
نهم چین مذلّت بخاک درگه دوست
زدیده اشک ببارم چه خوش بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #9
زمهر اولیاء الله شانی کرده ام پیدا
برای خویش عیشی جاودانی کرده ام پیدا
رسا گر نیست دست من بقرب دوست یکتا
زمهر دوستانش نردبانی کرده ام پیدا
ولای آل پیغمبر بود معراج روح من
بجز این آسمانها آسمانی کرده ام پیدا
بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من
برای نظم ایمان ریسمانی کرده ام پیدا
زمهر حق شناسان هر چه خواهم میشود حاصل
درون خویشتن گنج نهانی کرده ام پیدا
سخنهای امیرالمومنین دل میبرد ازمن
ز اسرار حقایق دلستانی کرده ام پیدا
جمال عالم آرایش اگر پنهان شد از چشمم
جدیثش رازجان گوش و زبانی کرده ام پیدا
کلامش بوی حق بخشدمشام اهل معنی را
زگلزار الهی بوستانی کرده ام پیدا
قدم در مهر او خم شد عصای مهر محکم شد
برای دشمنش تیر و کمانی کرده ام پیدا
عصا اینجا و عصیان را شفیع آنجاست مهر او
دو عالم گشته ام تا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #10
از عمر بسی نماند ما را
در سر هوسی نماند ما را
رفتیم زدل غبار اغیار
جز دوست کسی نماند ما را
رفتیم بآشیانهٔ خویش
رنج قفسی نماند ما را
از بس که نفس زدیم بیجا
جای نفسی نماند ما را
یاران رفتند رفته رفته
دمساز کسی نماند ما را
گرمی بردند و روشنائی
زایشان قبسی نماند ما را
گلها رفتند زین گلستان
جز خارو خسی نماند ما را
دل واپسی دگر نداریم
در دهر کسی نماند ما را
کو خضر رهی درین بیابان
بانک جرسی نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست
فریاد رسی نماند ما را
بستیم چو فیض لب ز گفتار
چون همنفسی نماند ما را
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا