وقتی روژی موهامو سفت میبافه رو مخمه
وقتی میریم توی یه جایی که یه ایل جمعیتن
وقتی تو عروسی باید جلو یه خروار ادم رقصید
وقتی عرفان (پسر عمم) و میبینم چندش!
وقتی بابام کله ی سحر بیدارم میکنه میگه بیا صبحونه
وقتی معلم مطالعاتم و میبینم
اون موقع که روژینا نصیحتم میکنه
وقتی قیافه ژولی پولی مانیا رو میبینم
وقتی یکی میخواد از کارای خوصصیم سر در بیاره
وقتی خودم (سارا) نصیحتم میکینی
و یه خروار دیگه...