شعرکده شعر درمورد دریا

[Setayesh-B]

هفت دریا را برایت غرق خون آورده ام

آسمان را پیش پایت سرنگون آورده ام
​

 

[Setayesh-B]

هر لحظه زیبا می شوی، همرنگ دریا می شوی

افکار بی اندیشه را در دیده جویا می شوی​

 

[Setayesh-B]

این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت

دریا نداشت دل بسپارم برای تو
​

 

[Setayesh-B]

زانو به زانوی تو، ای دریای دور از دست!

و هیچ کس جز جنگل حَرّا نمی داند
​

 

[Setayesh-B]

صد ابر اگر تا ابد الدّهر ببارند

این برکه ی قحطی زده دریا شدنی نیست​

 

[Setayesh-B]

رهایی، قصّه بود، ای ماهیِ تُنگِ بلورِ شب!

مبادا در فریبِ تُنگِ دریا گُم شود جانت
​

 

[Setayesh-B]

دریا صدا که می زندم وقت کار نیست

دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست

​

 

[Setayesh-B]

از تو دور شدم

مثل ابر از دریا

اما هر جا رفتم باریدم.
​

 

[Setayesh-B]

کسی با سکوتش،

مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد

کسی با نگاهش،

مرا تا درندشت دریای خون برد

مرا باز گردان

مرا ای به پایان رسانیده

– آغاز گردان!

​

 

[Setayesh-B]

در آغوش تو

رودخانه ها جریانی عمیق داشتند

دریاها می خروشیدند

زمین می چرخید

​