نقد همراه نقد همراه رمان نفس می‌کشم بودن تو را|Rahele/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROEE
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 338
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROEE

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,051
پسندها
55,607
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان"نفس می‌کشم بودن تو را" بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع داستان،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROEE

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/5/19
ارسالی‌ها
748
پسندها
39,021
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
33
 
  • #2
نیما بیرون رفت. چشمان دل تنگم دور تا دور اتاق را می‌کاوید. ( چشمان کلمه ی جمع هست و نیاز به فعل جمع داره. چشمان دل تنگم دور تا دور اتاق را می کاویدند.) خاطرات شیرین دوران گذشته جلوی چشمانم به رقص آمد ( کلمه ی جمع و فعل مفرد استفاده کردین. خاطرات شیرین دوران گذشته جلوی چشمانم به رقص در امدند. ) و آهی از اعماق سینه ام بلند شد‌(.) کاش هیچ وقت آن روزها نمی‌گذشتند!
بعد از نیم ساعت سر و کله‌ی نیما پیدا شد بایک دختر. ( زیباتر هست اگه بنویسین بعد از نیم ساعت سروکله ی نیما همراه یک دختر پیداشد. یا سروکله ی نیما با یک دختر پیدا شد. اجزای جمله رو جا به جا نکنید الکی.) منتظر چشم دوختم به دختر کنارِ دستِ برادرم.
- نشناختی نفس خانم نه؟ ( باید گوینده رو مشخص کنید)
- نه، نشناختم.
نیما عصبی می‌غرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AYDA HOSSINY

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/5/19
ارسالی‌ها
748
پسندها
39,021
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
33
 
  • #3
اما من، نفس بودم(.) بی‌توجه به بغضِ صدایم می‌گویم:
- رفتم که پیشرفت کنم.
ناباور نگاهم می‌کند؛ می‌خواهد ادامه بدهد که‌ می‌پرم وسط حرفش ( جمله ی ناقص زیاد جالب نیست. بهتره که ادامش بدین:
می پرم وسط حرفش و میگم:)
- الان وقتش نیست ارمغان. کتاب گذشته‌ها خاک گرفته بذار خاک گرفته بمونه ( خوانش زیباتری جمله پیدا می کنه اگه اینطور نوشته بشه:
کتاب گذشته ها خاک گرفته، بذار خاک گرفته هم بمونه. به وقتش همه چی برات روشن میشه. صبور باش!) به وقتش همه چی برات روشن می‌شه، فقط صبور باش!
( صحیح تر هست که گوینده مشخص بشه)
-توهیچ وقت آدم صبوری نبودی نفس یادته! چه طوری ازم می‌خوای صبور باشم ده سال صبر بسم نیست ؟
جوابی برای حرف‌هایش نداشتم. پس سکوت کردم انگار سکوتم شد نفتی پایِ آتیشِ دلش که بلند شد و رفت؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AYDA HOSSINY

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/5/19
ارسالی‌ها
748
پسندها
39,021
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
33
 
  • #4
عادتش بود از بچگی، وقتی دلخور می‌شد طوری حرف می‌زد که مجبور به اطاعت باشی! ( صحیح تره که اینجا از فعل( می شدی) استفاده کنید.) بلند شدم(و) بی‌توجه به آن دو به سمت ماشین راه افتادم سه تایی سوارِ ماشین شدیم(.) از راهی که نیما درپیش گرفته بود حدس زدم، قصدِ رفتن به رستوران‌ را دارد(.) رو به نیما گفتم:
- سمتِ رستوران نرو. نمی‌خوام دوباره چشم تو چشم بشم باهاشون .
- مجبوری نفس! بالاخره فامیلتن خواهی، نخواهی باهاشون چشم تو چشمی.
- خسته‌ام نیما!( دیالوگ های شما چون لحنی عامیانه دارند بهتر است که به جای ( خسته ام) ار " خستم" استفاده کنید) درک کن من رو این چهل روز یه آبِ خوش از گلوم پایین نرفته، بس (که) طعنه شنیدم. دلم نمی‌خواد دیگه ببینم این قومِ شیطان رو
منتظر نگاهش کردم؛ جوابی نداشت که بدهد خودش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : AYDA HOSSINY

Rahel.

مدیر بازنشسته + نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/7/20
ارسالی‌ها
1,571
پسندها
19,319
امتیازها
43,073
مدال‌ها
31
سطح
24
 
  • #5
اما من، نفس بودم(.) بی‌توجه به بغضِ صدایم می‌گویم:
- رفتم که پیشرفت کنم.
ناباور نگاهم می‌کند؛ می‌خواهد ادامه بدهد که‌ می‌پرم وسط حرفش ( جمله ی ناقص زیاد جالب نیست. بهتره که ادامش بدین:
می پرم وسط حرفش و میگم:)
- الان وقتش نیست ارمغان. کتاب گذشته‌ها خاک گرفته بذار خاک گرفته بمونه ( خوانش زیباتری جمله پیدا می کنه اگه اینطور نوشته بشه:
کتاب گذشته ها خاک گرفته، بذار خاک گرفته هم بمونه. به وقتش همه چی برات روشن میشه. صبور باش!) به وقتش همه چی برات روشن می‌شه، فقط صبور باش!
( صحیح تر هست که گوینده مشخص بشه)
-توهیچ وقت آدم صبوری نبودی نفس یادته! چه طوری ازم می‌خوای صبور باشم ده سال صبر بسم نیست ؟
جوابی برای حرف‌هایش نداشتم. پس سکوت کردم انگار سکوتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Rahel.

AYDA HOSSINY

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/5/19
ارسالی‌ها
748
پسندها
39,021
امتیازها
58,773
مدال‌ها
22
سن
20
سطح
33
 
  • #6
امضا : AYDA HOSSINY
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Rahel.

موضوعات مشابه

عقب
بالا