تسلیت هیئت خورشید بی غروب

  • نویسنده موضوع زهرا ادیب
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1,068
  • بازدیدها 21,786
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #151
یا ابا عبدالله الحسین

حسین فاطمه سلام

حسین مصطفی سلام

حسین مظلوم علی

شهید کربلا سلام

اون که می گفت تو کربلا

خیمه هاتو آتیش زدند

نگفت کجا به بچه ها

زخم زبون و نیش زدند

اون که می گفت یه دختره

آتیش به دامن رودیده

نگفت تو اون صحرا چرا

راه نجف رو پرسیده

اون که میگفت زینب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #152
اون روزی که حسین من

مادرتو کتک زدند

کینه خیبری رو با

قباله فدک زدند

اون روزی که آتش کین

بر در خونتون نشست

برادرت قربونی شد

پهلوی مادرت شکست

اون روزی که دست علی

بسته بود و تو کوچه ها

فاطمه شو کتک زدند

جلوی چشم بچه ها

اون روزی که خونتونو

به شعله ها در کشیدند
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #153
زینبی که تو ازدواج

می گفت یه شرط خوب دارم

هرجا حسین من بره

منم باید باهاش برم

زینبی که بعد دو روز

اومد پی تو قاصدش

حق داره بعد مرگ تو

شوهرشم نشناسدش

اون که وصیت تو رو

همش به جون و دل خرید

یه دخترت گم شده بود

میگن تا صبح پی اش دوید

میخوام بگم خواهر تو

خیلی مصیبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #154
گاهی می ره تو علقمه

دور میزنه تا قتلگاه

شاید می خواد برای تو

پیراهنی پیدا کنه

شاید می خواد داد بزنه

عباسشو خبر کنه

اگه یه روز نمی دیدت

مریض می شد تو میخونه

بی تو کجا داره بره

می خواد همینجا بمونه

دلش می خواست جاش بزارن

تنها تو اون دشت بلا

ولی یهو یه دختری

داد می زنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #155

بیشتر پی من می دوید

یه بار که رفت تو خیمه ها

داداش علی رو بیاره

فریاد کشید رباب بیا

علی دیگه نا نداره

یه زنجیری آوردند و

بستند به گردن داداش

از بچه ها هرکی که بود

این زنجیرو بستن به پاش

تو کاروان جلو جلو

سرها رو نیزه ها می رفت

پشت سر داداش علی

جلوی بچه ها می رفت
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #156
بعد شنیدیم یه راهبی

سر تو رو اجاره کرد

یه تشت زر بود با گلاب

هی تو رو شست و گریه کرد

بعده یه مدتی سفر

بابا به کوفه رسیدیم

شهری که از مردمونش

زخم زبونا شنیدیم

میخوام بگم کوفه کجاست

بگم ز کار مردمش

عمه می گفت پسر عموت

مسلمو اینجا کشتنش

عمه می گفت اینا به تو

نامه نوشتند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #157

جمع شدید و کف می زنید

کی بود نوشت اگه بیای

همه می شیم فدای تو

تمام هست و بودمون

را می ریزیم به پای تو

بگم از این شام بلا

می خوام بگم مصیبتش

عمه رو پیر کرده بابا

عمه رو پیر کرده بابا

ما رو تو شهر چرخوندنو

جماعتم کف می زدند

زنها روی پشت بونا

با هلهله دست می زدند
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #158
تو کوچه ها بردنمون

مردم تماشا بکنند

خواستن که هتک حرمتی

به آل طه بکنند

فحش به علی می دادن و

تبریک به هم می گفتند

چشمای رزل و پستشون

دایم به ما می دوختند

وقتی می گفتیم نکنید

نگهبانا میومدند

دمبالمون می کردنو

با شلاقاشون می زدند

اینجا پر نامحرمه

وگرنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #159
قلبمو از جا بکنه

ترسم اینه اگه بگم

عمه باهام قهر بکنه

بهت می گم یواشکی

می خوام گوشاتو وا کنی

عمه اگه گفت چی می گه

یادت باشه حاشا کنی

عمه رو که تو می شناسی

با اون حیا و غیرتش

چادرشو کشیدنو

سیلی زدند تو صورتش

حالا که اومدی پیشم

حالا که مهمونی شده

می گم چرا عمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B

زهرا ادیب

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/4/20
ارسالی‌ها
1,307
پسندها
10,076
امتیازها
31,873
مدال‌ها
2
سطح
3
 
  • نویسنده موضوع
  • #160
رقیه که تو دامش

هم صحبت سر تو بود

یه جورایی نازت می کرد

انگار که مادر تو بود

نمی دونتم دختر تو

چطور نگاش کرده بودی

فقط می گم که با چشات

انگار صداش کرده بودی

می خوام بگم تو خرابه

سکوت غمباری نشست

همه دیدن یواش یواش

رقیه چشماشو می بست

دختر شیرین زبونت

دیگه ساکت نشسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] BARAN_B
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا