You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
تسلیت هیئت خورشید بی غروب
-
نویسنده موضوع
زهرا ادیب
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
1,068
-
بازدیدها
21,786
-
کاربران تگ شده
هیچ
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
یا ابا عبدالله الحسین
حسین فاطمه سلام
حسین مصطفی سلام
حسین مظلوم علی
شهید کربلا سلام
اون که می گفت تو کربلا
خیمه هاتو آتیش زدند
نگفت کجا به بچه ها
زخم زبون و نیش زدند
اون که می گفت یه دختره
آتیش به دامن رودیده
نگفت تو اون صحرا چرا
راه نجف رو پرسیده
اون که میگفت زینب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اون روزی که حسین من
مادرتو کتک زدند
کینه خیبری رو با
قباله فدک زدند
اون روزی که آتش کین
بر در خونتون نشست
برادرت قربونی شد
پهلوی مادرت شکست
اون روزی که دست علی
بسته بود و تو کوچه ها
فاطمه شو کتک زدند
جلوی چشم بچه ها
اون روزی که خونتونو
به شعله ها در کشیدند
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
زینبی که تو ازدواج
می گفت یه شرط خوب دارم
هرجا حسین من بره
منم باید باهاش برم
زینبی که بعد دو روز
اومد پی تو قاصدش
حق داره بعد مرگ تو
شوهرشم نشناسدش
اون که وصیت تو رو
همش به جون و دل خرید
یه دخترت گم شده بود
میگن تا صبح پی اش دوید
میخوام بگم خواهر تو
خیلی مصیبت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گاهی می ره تو علقمه
دور میزنه تا قتلگاه
شاید می خواد برای تو
پیراهنی پیدا کنه
شاید می خواد داد بزنه
عباسشو خبر کنه
اگه یه روز نمی دیدت
مریض می شد تو میخونه
بی تو کجا داره بره
می خواد همینجا بمونه
دلش می خواست جاش بزارن
تنها تو اون دشت بلا
ولی یهو یه دختری
داد می زنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بیشتر پی من می دوید
یه بار که رفت تو خیمه ها
داداش علی رو بیاره
فریاد کشید رباب بیا
علی دیگه نا نداره
یه زنجیری آوردند و
بستند به گردن داداش
از بچه ها هرکی که بود
این زنجیرو بستن به پاش
تو کاروان جلو جلو
سرها رو نیزه ها می رفت
پشت سر داداش علی
جلوی بچه ها می رفت
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بعد شنیدیم یه راهبی
سر تو رو اجاره کرد
یه تشت زر بود با گلاب
هی تو رو شست و گریه کرد
بعده یه مدتی سفر
بابا به کوفه رسیدیم
شهری که از مردمونش
زخم زبونا شنیدیم
میخوام بگم کوفه کجاست
بگم ز کار مردمش
عمه می گفت پسر عموت
مسلمو اینجا کشتنش
عمه می گفت اینا به تو
نامه نوشتند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
جمع شدید و کف می زنید
کی بود نوشت اگه بیای
همه می شیم فدای تو
تمام هست و بودمون
را می ریزیم به پای تو
بگم از این شام بلا
می خوام بگم مصیبتش
عمه رو پیر کرده بابا
عمه رو پیر کرده بابا
ما رو تو شهر چرخوندنو
جماعتم کف می زدند
زنها روی پشت بونا
با هلهله دست می زدند
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
تو کوچه ها بردنمون
مردم تماشا بکنند
خواستن که هتک حرمتی
به آل طه بکنند
فحش به علی می دادن و
تبریک به هم می گفتند
چشمای رزل و پستشون
دایم به ما می دوختند
وقتی می گفتیم نکنید
نگهبانا میومدند
دمبالمون می کردنو
با شلاقاشون می زدند
اینجا پر نامحرمه
وگرنه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
قلبمو از جا بکنه
ترسم اینه اگه بگم
عمه باهام قهر بکنه
بهت می گم یواشکی
می خوام گوشاتو وا کنی
عمه اگه گفت چی می گه
یادت باشه حاشا کنی
عمه رو که تو می شناسی
با اون حیا و غیرتش
چادرشو کشیدنو
سیلی زدند تو صورتش
حالا که اومدی پیشم
حالا که مهمونی شده
می گم چرا عمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
رقیه که تو دامش
هم صحبت سر تو بود
یه جورایی نازت می کرد
انگار که مادر تو بود
نمی دونتم دختر تو
چطور نگاش کرده بودی
فقط می گم که با چشات
انگار صداش کرده بودی
می خوام بگم تو خرابه
سکوت غمباری نشست
همه دیدن یواش یواش
رقیه چشماشو می بست
دختر شیرین زبونت
دیگه ساکت نشسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.