متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دنباله دار بد ترین سوتی که دادی چی بوده؟

  • نویسنده موضوع Tajribii.Zahra
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 564
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Sviam

کاربر انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
345
پسندها
11,116
امتیازها
27,783
مدال‌ها
16
  • #11
تو مدرسه آزمون داشتیم
فکر کردم معلم نداریم رفتم تو کلاس یه جیغ بلند کشیدم همه بچه ها هم سکته کردن.
معلم هم که داشتیم و نمره انظبات کم کرد
دیگه یادم نمیاد فقط این یادم بود
 
آخرین ویرایش

BARAN_B

کاربر فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
1,375
پسندها
8,685
امتیازها
28,673
مدال‌ها
20
سن
18
  • #12
قابل گفتن نیست
 

Lucida

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
176
پسندها
3,243
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
  • #13
امم
یادمه داشتم تلفنی با دوستم صحبت میکردم
هی داشتم یک پسره ای رو فحش بارون میکردم تو حیاطم بودم قشنگ یادمه داشتم هی بهش فحش میدادم سر دوستم غر غر میکردم
تلفن و که قطع کردم میخواستم برگردم برم داخل خونه که این پسره که داشت فحش میخورد و با یک ژست خیلی مسخره ای داشت منو نگا میکرد
بعد اخر گفت هر چی گفتی خودتی این یک دوم اینکه من همه ی فحشاتو شنیدم.
یعنی نمیدونین در حال اب شدن بودم :|
 
امضا : Lucida

ChakavaK

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
925
پسندها
12,189
امتیازها
35,373
مدال‌ها
19
  • #14

SETAYESH.MO

مدیر بازنشسته
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,227
پسندها
16,621
امتیازها
44,373
مدال‌ها
18
  • #15
یه بار تو خیابون با کفشای پاشنه بلندم شَپَلَقَ پخش زمین شدم آبروم رفت البته بعدش کلی خندیدم که ضایع نشم
 

(Luna)

پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
سطح
21
 
ارسالی‌ها
2,028
پسندها
12,815
امتیازها
38,673
مدال‌ها
21
  • مدیر
  • #16
فکر کردم معلم سر کلاس نیست، پریدم تو کلاسو گفتم هنوز این معلم خرسمون نیومده، بعد دیدم داره عین برج زهر مار منو نگاه میکنه
 

F Potter

نو ورود
سطح
1
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
24
امتیازها
40
مدال‌ها
1
  • #17
يه بار رفته بوديم تفريح. پسرخالم اومد بهم گفت که ميدونی خاله و مادر (مامان بزرگم) کجا رفتن؟ منم اومدم بگم رفتن سبزی بچينن ولی اشتباهی گفتم رفتن سبزی بِچَرَن:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
پسرخالم پوکيده بود از خنده:24:
 

RaHa~ʷᵗ

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
498
پسندها
15,378
امتیازها
36,273
مدال‌ها
17
  • #18
یادم نیس:/
 
امضا : RaHa~ʷᵗ

MARUL

کاربر فعال
سطح
10
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
1,697
امتیازها
11,873
مدال‌ها
11
سن
16
  • #19
شش سالم بود رفته بودیم جشن منم رفتم بالای سن برای مسابقه بشین پاشو وقتی یارو میگفت بشین زانوهامو فقط خم میکردم دوباره که میگفت بشین کلا میشستم
همین جوری هفت هشت بار جلو یه جمع 700-800نفری رفتم وقتی اومدم پایین کل جمع قرمز بودن عین چی
 
امضا : MARUL

bahareh.s

معلم انجمن
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,633
پسندها
20,861
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • #20
من خیلیییییییی دارما ینی انقد که نمیشه توصیفش کرد:||
یه بار من معنی گ.ه و گ.ا رو فک میکردم یکیه:/
اومدم جلو بابام گفتم ما به گ.ا رفتیم-_______
بعد هیچی دیگه بابام خیلی نمیدونم یه جوری گفت:
- بچه ها درست حرف زنین
بعد منم یهو یادم اومد چه گندی زدم همون گ..ا هه رو کشیدم کردم گ...اااه
هیچی دیگه داداشمم از اون ور اومد گفت میخوای یه چیو درست کنی، گند نزن-___-
بعد منم رد دادم و در آخر همین
 
امضا : bahareh.s
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا