متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان رستای بی‌حس |mahdieh_b /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROUEI
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 326
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,055
پسندها
55,663
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «رستای بی حس» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROUEI

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #2
بنام خدا.
نقد همراه رستای بی‌حس
پارت شش

چشم‌هام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم... .
***
- مارال؟ مارال خوبی؟
با رخوت توی جام جابجا( رعایت نکردن نیم‌فاصله، جابه‌جا) شدم و چشم‌هام رو باز کردم. با صدای گرفته گفتم:
- اه! ولم کن بزار بخوابم بابا... .
( نیاز به وصف حالات مارال دارید. همچنین احساسات توصیف نشده‌است. با حالت گیجی توی جام جا‌به‌جا شدم ولی سرم به‌قدری درد می‌کرد که باعث می‌شد نتونم چشم‌هام رو از هم باز کنم و ببینم صاحب صدا کیه! گلوم خشک شده‌بود و دهنم یک‌قطره آب هم نداشت و بدجوری تیر می‌کشید. اصلا نمی‌‌دونستم چه بلایی سرم اومده‌بود! همه توانم‌رو جمع کردم تا چشم‌هام رو باز کنم و‌ بفهمم صدا مال کیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

رویای محال

کاربر فعال
سطح
13
 
ارسالی‌ها
956
پسندها
4,300
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
  • #3
پست هفتم

نگاه خجالت زده‌ام رو از دکتر دارابی دزدیدم و با اخم به عارف نگاه کردم. به‌ سختی جلوی لبخندش رو گرفته و دست به سینه به دکتر زل زده بود. دکتر دارابی دستی به موهای جو گندمی روی شقیقه‌اش کشید:
- من چی به تو بگم دختر خوب؟ سلامتی شوخی بردار نیست!
با جدیت تمام ادامه داد:
- این بار دیگه اصلا یه چیز الکی نیست که بخوام ازش بگذرم. دفعه‌ی بعدی کارت به بیمارستان بکشه یک‌ماه همینجا ( استفاده از نیم فاصله. همین‌جا) نگهت می‌دارم. مجبور می‌شم دوباره برات سرم ( سر٬م) درمانی ( تجویز) کنم! تو دلت می‌خواد درد بکشی؟ از این به بعد هم بدون ماسک از خونه خارج نمی‌شی، (...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا