متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان مستعمره‌ی زمان|Sorin/ توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 236
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,111
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «مستعمره‌ی زمان» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #2
"یا حق"
نویسنده: سورین Surin SoOrin
منتقد: شیوا پناه S SHIVA PANAH

نویسنده‌ی قشنگم مچکرم بابت روحیه‌ی خوب و عالیتون.
این نقد فقط برای پیشرفت متن شما بوده و هیچ قصد و غرضی در کار نیست.

[پارت سی و سه]
ماشین اسباب بازی قشنگ و کوچک من در سطل زباله بود؟ سرش را تند تند ( تند‌تند درسته. چون قید هست!) تکان داد؛ انگار که چیزی یادش آمده باشد.( توصیف حالات برای کسی که توی شوک هست، کمه. مثلاً بی‌امان چشمانم اطراف‌ را می‌کاود برای دیدن اثری از بودنش! اما زهی خیال باطل!) ناگهان( توی این قسمت هم باید بیشتر توی وصف حالت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Surin

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #3
[پارت سی و چهار]
نگاهم را از همان بیرون به دورتادور اتاق ( اتاق چی؟! توی این قسمت هم می‌تونی کمی از توصیف اتاق و مکان رو جا بدی و در ادامه‌ی متن همش رو یک جا پیاده نکنی. مثلاً نگاهم را از همان بیرون به سطل‌هایی که دورتادور اتاق چیده شده بود، گرداندم) گرداندم. اتاقی (تقریبا)( تنوین فراموش نشه. تقریباً) دوازده متری بود؛ مملو از سطل‌های پر و خالی زباله که هرکدام تا کمرم می‌رسیدند.
دیوارهایی که رنگشان طوسی و برفکی بود، ارتفاعی تقریبا به اندازه دومتر داشتند. انتهای اتاق، راه‌پله‌ای از سمت چپ به راست و نهایتا به جایی نامعلوم منتها می‌شد و زیر آن فضای تاریکی ایجاد شده بود.
تنها منبع روشنایی، همان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Surin

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #4
[پارت سی و پنج]
چند دقیقه بعد،( بهتره که کمی رنگ و لعاب به این موقعیت و زمان بدی تا از یکنواختی دربیاد. مثلاً دقایقی سپری شد و امواج خودشان را بیشتر از قبل بر ساحل معطوف کردند. آن‌قدر خودشان را بالا کشیدند که نیمی از تن فرانک را به خود آلوده کردند. فرانک با حس خیسی تن‌‌اش آرام پلک‌های خسته‌اش را باز می‌کند.) فرانک تکانی به خودش داد و چشمانش را باز کرد. موج درد جان‌فرسا، او را هم در بر گرفت.
(ترسان با دیدن کالبد بی‌حرکت مگان،...) خودش را سینه خیز روی زمین کشاند و به مگان نزدیک شد. قسمتی از پارچه‌ی بلیز( فلان رنگ! در این مواقع باید وصف ظاهر و احساسات شخصیت‌ها رو جا ننداخت. باید از این مواقع به خوبی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] Surin
عقب
بالا