متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

نقد همراه نقد همراه رمان زخمی|Sara_D /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها 212
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر فعال
سطح
21
 
ارسالی‌ها
701
پسندها
11,111
امتیازها
28,473
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
279534

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «زخمی» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو روز صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر موضوع داستان، تغییر عنوان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Farzaneh.Rezvani

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #2
"یا حق"

نویسنده: سارا بانو Sara_D Sara_D
منتقد: شیوا پناه S SHIVA PANAH

مچکر از شما نویسنده‌ی عزیزم بابت روحیه‌ی انتقادپذیرشون!

[پارت اول]
سیگار توی انگشتان سفید و کشیده‌اش نمای زیبایی داشت. داخل تراس اتاقش نشسته بود و به بیرون نگاه می‌کرد.( تا حدودی توصیف حالت و ظاهر برای این قسمت رو خوب پیش‌برده بودی اما کم‌کاری در توصیف مکان خیلی کلیشه‌ای و بدون وصف بود. بهتر هست در این بخش به نکات ظریفی هم که با نوشتنشون لعاب بافت بهتر نشون داده میشه، توجه کنی. برای مثال با جایگزینی بیرون با نمای شهر، باغ، پارک، خیابان مکان رو می‌تونه برای منِ خواننده بهتر فضاسازی می‌کنی یا به اضافه مواردی که در یک تراس وجود داره،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #3
[پارت دو]
وقتی که دکمه رو زدم، دری مخفی، که کنار اتاقم بود، باز شد. دو تا از افراد قوی و بی‌رحمی که واسه من کار می‌کردند، به اتاقم اومدند. ( توصیف مکان ضعیف هست. دری که کنار اتاقم هست..‌.؟! دقیق کجا؟ کنار چی؟ دکمه مخفی کجا بود؟ این‌ها سوالایی هست که در ذهن من با خوندن این جمله بوجود اومد. توصیف ظاهر برادران فلاح هم خیلی کم بود. همین‌طور بهتره در انتخاب افعال کنی سلیقه به خرج بدی خوبه!) یکی از اون‌ها، با صدای کلفتی گفت:
- درود خانوم. چه کاری از ما بر میاد؟
از قبل اون‌ها رو داخل اتاقم برده بودم تا کار بزرگمهر رو تموم کنم. حالا هم که این عکس‌ها پیدا شدن؛ چی بهتر از این بهونه هست؟ بزرگمهر با ترس گفت:
- خ... خانوم... ر... رح... رحم کنید. خ... خ... خ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #4
[پارت سه]
بشکاف برو جلو این زندگی بت میگه بدو بدو
تا پاهات از خستگی ذوق ذوق کننو به دیوار مرگ سک، سک کننو
یکی نیست بگه چته یکی نیست یه امیدی به دل تو بده
می مونی تک و تنها با یه دنیا گله
یه روح تو زندون با بدنی که وله
تو دله دنیا که بهش داری میگی بی رحم
از اول داری میگی سیرم

من هر دردی که دیدی دیدم با این کوله بارا به سمت پیری میرم
میبینی پس حتما یه تریپی هست تو باید ببینی درد داره تو بگیری درد
یه روزی درد از بختو میچینی پس واسه ی هر دره بسته کلیدی هست
وقتی غرب و شرق در جنگ گرم و نرم
مرد و زن در نقش رهگذرو
در گذر از مرز و مرگ خسته از تفنگ تق تق کمک کمک
دختر پسر سر م**س.ت الکلن تا درد و در هر لحظه حل کنن

«اهنگ من می‌جنگم، یاس»

این آهنگ فوق‌العاده است! بهم انرژی میده. خب، ساعت ده و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #5
[پارت چهار]
به شرکت که رسیدم، نگهبان بهم سلام کرد و بعد از چاپلوسی کردن، من به آسانسور رفتم و طبقه‌ی پونزدهم رو زدم. طبقه‌ی پونزدهم، مال من بود و مخصوص افراد مهم شرکت آرشیکتِ رایان هست. شرکتِ رایان، شرکت منه که
آرشیکت خوندم. ( شرح حال و موقعیت اجتماعی آتوسا چندان خوب نیست و باید شمرده‌شمرده‌تر و در طول متن ذکر بشه. همین‌طور توضیح سریع‌ای درش که تشریح مکان و فضا فاکتور گرفته شده، سیر داستان رو تند و تو خالی می‌کنه ) این شرکت، جزء بهترین و مهم‌ترین شرکت هاست. با قدم‌های محکم، به سمت اتاق بزرگم رفتم. ( خب طبق گفته‌هایی که در ادامه ذکر میشه، منشی‌ای وجود داره! توصیف نه چندان خوب فضا و مکان این مورد رو در موقع‌ای که وارد طبقه‌ی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah

Shiva.Panah

مدیر بازنشسته
سطح
31
 
ارسالی‌ها
1,090
پسندها
23,098
امتیازها
43,073
مدال‌ها
38
  • #6
[پارت پنج]
سیگاری از توی پاکت برداشتم و با فندک، روشن‌اش کردم.
***
"دانای کل"
در حالی که سیگار کنج ل**ب خوش‌حالتش بود، به نقشه‌ای شوم، ( نقشه‌ی شوم‌اش) فکر می‌کرد.
بهش سخت گذشته بود. در حق این دختر ظلم شده بود. آدم‌های این زمانه،
بهش بد ضربه‌ای زده بودند. دنبال انتقام بود. ( دوباره این ایراد استفاده از افعال تکراری اون هم به شکل متوالی، در این قسمت دیده میشه. اگر خودت هم توجه کنی و متن رو بخونی، حتما نقصی رو که وجود داره، میبینی) اگه قصه‌ی زندگی‌اش رو تعریف می‌کرد، بدون شک شخص شنونده، به گریه می‌افتاد. با اینکه هنوز
تا وقتی تعطیلی شرکت مونده بود،کیف‌اش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت.
به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Shiva.Panah
عقب
بالا